زهره عاقبتی، هنرمند نقاش در گفتوگو با زن و اجتماع:
هنر باید در خدمت اجتماع باشد
-کمند کاویانی-
«زهره عاقبتی» هنرمندی است که هر چند در مشهد متولد شده اما اصالتا کرمانی بوده و به این مساله افتخار میکند. این بانوی نقاش، مسیر پر پیچ و خم زندگی حرفهای خود را با تلاش پشت سر گذاشته و پلههای موفقیت را با صبر و کوشش بالا رفته است. «عاقبتی» معتقد است که هنرِ هنرمند باید در خدمت اجتماع باشد و پیامی را منتقل کند.
آثار او در 60 نمایشگاه داخلی و چندین نمایشگاه در خارج از کشور در معرض دید عموم قرار داده شده است.
-
از خانوادهتان بگویید.
پدر و مادرم با هم دختر عمو و پسر عمو و عاشق هم بودند. مادرم خانهدار و سوادی در حد خواندن و نوشتن داشت. پدرم بیسواد، اما بسیار نجیب و عاشق کشاورزی بود. چهار خواهر دارم و یک برادر که در قید حیات نیست. یک زندگی ساده، معمولی و آرامی داشتیم. هیچ گاه جو خانه را متشنج ندیدهام. والدینم همه جوره حامی ما بودند و به انتخابهایمان احترام میگذاشتند. با اینکه هنرمند نبودند اما برای هنر ارزش قائل میشدند. فعالیتهایمان را دوست داشتند، اهمیت میدادند و به ما افتخار میکردند.
-
آرامش و عشقی که والدینتان نسبت به هم داشتند چه تاثیری در هنر شما داشته است؟
من و خواهرهایم پیشرفتمان را مدیون همین آرامش و اطمینان خاطری هستیم که والدینمان به ما هدیه دادهاند. هدیهای که اثرش در زندگی شخصی و کار ما مشهود است. اعتماد به نفسی که پدر و مادرم به ما دادند، باعث شد تا با اطمینان خاطر در مسیری که میخواستیم قدم بگذاریم و ادامه بدهیم. زمانی که در 17 سالگی، خواستگار داشتم و درست در همان زمان دانشگاه هم قبول شدم و باید از طرف وزارت ارشاد هم گزینش میشدم، در انتخاب بین این سه گزینه مانده بودم که والدینم تصمیمگیری را به عهده خودم گذاشتند. من دانشگاه نرفتم و ازدواج و کار در ارشاد را انتخاب کردم.
-
از ازدواجتان بیشتر بگویید.
من به اولین خواستگار پاسخ مثبت دادم. چرا که حس کردم می تواند همراه و پشتیبان خوبی برای من باشد. همسرم هم هنر دوست است و همه جوره از من حمایت کرده است و من سپاسگزار این حمایتهایش هستم. فکر میکنم جزو زنان خوش شانس بودهام. دو دختر دارم که همیشه و در همه حال حامی من بوده اند و محیط را برای کار من آماده و مهیا میکردند. حتی کمک کردند تا من برای خودم آتلیهای بر پا کنم. با اینکه هر دو کارشناس ارشد رشته «ریاضی» و «کامپیوتر» هستند ولی همچنان از فعالیتهای من حمایت میکنند و هر چه فعالیت من بیشتر باشد آنها خوشحالتر هستند.
-
آیا شما هم همان شیوه تربیتی پدر و مادرتان را بر روی فرزندان خود پیاده کردهاید؟
هیچ گاه فرزندانم را اجبار به انجام کاری نکردهام. وقتی میبینم فرزندانم در کار خود موفق هستند حرفی برای گفتن نمیماند. باید به خواسته و علایقشان احترام گذاشت. من و همسرم همیشه در کنارشان به عنوان حامی بوده ایم. دخترانم مستقل هستند اما اگر کمکی از ما بخواهند دریغ نمیکنیم.
-
درک کردن یک بانوی هنرمند چگونه است؟
این موضوع بر میگردد به درک هنرمند از محیط اطرافش و حسی که نسبت به اطرافیان دارد. اصولا هنرمندان درک عمیقی دارند به طوری که این درک در روابط با همسر و فرزندان و حتی چیدمان منزل هم نقش دارد. یک بانوی هنرمند همان گونه که اطرافیانش را درک می کند، آن ها هم متعاقبا او را درک خواهند کرد.
-
نقاشی را از کی و کجا شروع کردهاید؟
اول راهنمایی بودم که معلم هنر از ما خواست تا «سموری» را که در کتاب هنر بود را نقاشی کنیم و وقتی کار من را دید از من خواست تا اشکال کار چند نفر از بچههایی که کنارم بودند را به آنها بگویم. همین کار باعث ایجاد انگیزه در من شد. برادرم که برای ماموریت به تهران می رفت، نقاشی های من را با خودش می برد تا از برنامه کودک تلویزیون پخش شوند. در دانشسرای هنر ادامه تحصیل دادم تا اینکه به دلیل انقلاب و جنگ ، دانشسرا تعطیل شد و من در رشته معماری فارغ التحصیل شدم.
-
اساتید شما چه کسانی بوده اند و آیا تاثیری در زندگی شما داشته اند؟
استاد «محمد امام» و «ایرج یزدان پناه» از اساتید اثرگذار بودند. من الفبای نقاشی را نزد استاد «محمد امام» فرا گرفتم که فردی بسیار سخت کوش و جدی بود. استادهای زیادی بودند که از هر کدام درسی گرفته ام و مهمترین این درس ها، «انسانیت» بود. مراودات هنری و دوستی های شکل گرفته در این زمینه علاوه بر افزایش انگیزه در من، زندگی من را هم زیبا تر کرد.
-
چه سبک موضوعاتی را کار میکنید؟
من به دنبال سبک خاصی نبودم. تمام سبکها را کار کرده ام. سبک کاری من تلفیقی است از سبک های جدید با آنچه که از پیشینیان مانده است. تلفیق گذشته و حال است که با رنگ و نور بافتهای جدید را هویت ببخشم و مجموعه ای هماهنگ تولید کنم.
-
چگونه با وجود سن کم وارد وزارت ارشاد شدید؟
17 ساله بودم که برای یادگیری نقاشی چهره نزد آقایی که اهل شیراز و کارمند وزارت ارشاد بود، رفتم. برای یادگیری رفته بودم ولی همان جا ماندگار شدم. آن زمان هم محصل بودم و هم در وزارت ارشاد کار می کردم و بعد از مدتی کار کردن با من قرارداد بستند. هفت سال در ارشاد بودم و باید ماهی یک تصویر از شخصیت های برجسته استان را نقاشی می کردم و تحویل می دادم. علاوه بر کار در وزارت ارشاد سال های زیادی هم در موزه بودهام.
-
اولین گالری که زدید چه حسی داشت و چگونه پیش رفت؟
در بیش از 60 نمایشگاه شرکت کردهام اما اولین گالری شخصیام را در موزهای با 80 اثر برگزار کردم. مشغول به کار بودم. من به عنوان رابط فرهنگی، بخش زنان زندانی را بسیار دیده بودم، نمایشگاهی با 60 اثر از این بانوان زندانی آسیب دیده با هدف نجات از قفس و تبدیل به یک زن قدرتمند ترتیب دادم. بازخورد خیلی عالی داشت. به نظر من هنر باید در خدمت اجتماع باشد مثلا زمانی که درختان تنومند سطح شهر را سلاخی کردند بسیار ناراحت شدم و یک مجموعه هشت قسمتی از حفظ طبیعت تهیه کردم تا وظیفه خود را در قبال طبیعت انجام داده باشم.
-
چه توصیه ای دارید برای کسانی که در این حرفه کار می کنند؟
کسانی که در این حوزه کار می کنند باید اطلاعات کار و آموزش خود را به روز کنند. ارشاد باید به کسانی که مجوز میدهد هر از چند گاهی آموزش هم بدهد و اطلاعاتشان را ارتقا دهد. باید در مدارس ابتدایی تور هنری راه اندازی شود و از موزههای هنری بازدید داشته باشند تا تربیت هنری شوند و با هنرمندان و آثارشان آشنا شوند تا یاد بگیرند در آینده چگونه معمار و یا آرشیتکت و … خوبی باشند.
-
تجربه برگزاری نمایشگاه در خارج از کشور چگونه بوده است؟
یک نمایشگاه در«هند» برگزار کردم. مدتی را در«هند» کنار خواهر زادههایم در باغ گل خانم «گرندلی» زندگی کردم. در طول این مدت حدود 120 اثر از گل و گیاه های آنجا را در قالب آبرنگ ترسیم کردم و با کمک پسر صاحبخانه که پزشک و ساکن سویس بود و برای انجام کارهای مادرش به هند آمده بودند، نمایشگاهی را ترتیب دادیم. یک نمایشگاه هم در« لئون فرانسه» داشتم که کارهایم را در صفحه اینستاگرامم دیده بودند و در خواست کردند تا دو عدد نمونه کار بفرستم و به مدت چهار ماه این آثار من در آن نمایشگاه بودند. به نمایشگاهی در «ارمنستان» هم به صورت گروهی کارهایم را فرستادند. در «حلب سوریه» هم یک اثر از من فرستاده شد.
-
بازخورد نمایشگاه های خارجی چگونه بود؟
آنها برای هنر ارزش زیادی قائل هستند. در سفری که به «سویس» داشتم، اثری از «مارک شاگان» را به صورت دروازه ای درست کرده بودند که خودروها از زیر آن رد می شدند. نحوه ساخت پیاده روها، نیمکت ها، روشناییهای خیابان همه تاثیر گرفته از آثار هنرمندان بود و همین شهر را زیبا کرده بود. ما در ایران آثار بسیار زیبایی داریم. ارگ زیبای بم کرمان، کاشیکاریهای زیبایی که داریم بهترین آموزگاران ما هستند تا بدانیم گذشتگان چگونه بدون هیچ مدرک دانشگاهی توانستند این آثار را خلق کنند؛ پس چرا ما نتوانیم.
-
خودتان را چگونه توصیف میکنید؟
من انسان خوش بینی هستم. وقتم را با آدم های شاد می گذرانم و از انسانهایی که باعث افسردگی من بشوند، دوری می کنم. ورزش، موسیقی و تئاتر را بسیار دوست دارم. هنر مرا سرزنده نگه داشته است و مرا بی نیاز کرده است و بر خودم می بالم. حاشیهها و گذشته را برایم کمرنگ کرده است و تمام حواسم به پیش رو است. خداوند این احساس را به من ودیعه داده است.
-
در طول این مسیر ارزشمندترین کاری که انجام داده اید، چیست؟
ما در سال 91 اولین خرید و فروش آثار هنری را در کرمان با وجود اساتید هنر برگزار کردیم. در این نمایشگاه حدود 40 اثر که ارزش نگهداری در موزه را داشتند، خریداری کردیم. اکنون این 40 اثر به عنوان اثرهای ارزشمند برچسب اموال خورده است و در موزه نگهداری می شود. کار با ارزش دیگری که انجام دادیم، یادواره استاد «صنعتی» که مجسمه ساز و نقاش بودند، را برگزار کردیم. به هنر جوان ها ارزش دادیم و جایزه ها به صورت تندیس و نقدی بود که خیلی هم موفق بود. برای حمایت از هنرهای جوان ها در موزه یک قمستی را جدا کرده و آن را به نام «نقشینه» نامگذاری کردیم تا جوان ها هنر های خود را در معرض فروش بگذارند.
-
لطفا از مجموعه ها و نحوه شکلگیری نمایشگاههایتان بگویید.
برای خلق هر اثری ابتدا سوژه هایم را انتخاب می کنم. اتودها را مشخص می کنم و بر اساس سوژه مورد نظر رنگ و مواد مورد نیاز را آماده کرده و شروع به کار می کنم . سوژه برایم در درجه اول اهمیت دارد. برای برگزاری نمایشگاه «ارگ بم»، من در حدود یک هفته در جای جای ارگ بم نشستم و اتود زدم تا اینکه زلزله شد و کارمن نیمه تمام ماند؛ اما بعد از زلزله ادامه دادم و حدود 48 اثر از ارگ بم را خلق کردم و سال 98نمایشگاهی از این آثار را در همان ارگ بم برگزار کردم. در زمان کرونا به «ده لولو» رفتم و حدود یک سال و نیم را روی طبیعت کوهپایه کار کردم و از همین آثار نمایشگاهی در سال 402 برگزار کردم تا همه این طبیعت زیبایی را که من دیده ام را مشاهده کنند. زیبایی هنر را که از قلبت می آید را باید به دیگران هم انتقال داد.
-
آیا در طول این مسیر خاطرهای تلخ هم دارید؟
اوایل جنگ در موزه هنرهای صنعتی نمایشگاه «هنر و ادبیات در خدمت جنگ» را بر پا کرده بودند. طرح دورنمای شهر آزاد شده «فاو» را به من داده بودند. از آن جایی که ابعاد بزرگ بود باید مرتب از نردبان بالا و پایین می رفتم تا کار را ببینم. آن زمان باردار بودم در حالیکه نمی دانستم و رعایت نکردن باعث سقط شد. با توجه به اینکه کسی نبود که کار را ادامه دهد با وجود حال روحی نامناسب بر سرکار برگشتم و کارم را ادامه دادم. این خاطره تلخ هنوز هم بعد از گذشت سالیانی آزارم می دهد.
-
چه پیامی برای هنرمندان دارید؟
ما با هنرمان قدرتمند میشویم و عزت و احترام می گیریم. خودتان را باور کنید. با عشق به زندگی نگاه کنید. باید زحمت بکشید تا به دست بیاورید. عاشق خودتان، زندگی تان و کارتان باشید. هنری که از قلب سرچشمه بگیرد به قلب دیگران هم سرازیر می شود.