‎آشتی

-مرضیه محمدی- ‎آشتی پوران خانم، گوشه طاقچه نشست. ‎از پنجره به آسمان نگاه کرد و توی دلش گفت: ‎منو تنها نذار. من جون جنگیدن با اینا رو ندارم. ‎بعد دستش‌ را آورد بالا و گذاشت بیخ گلویش، حس کرد یک‌ چیزی توی گلویش گیر کرده، حس‌کر‌د اگر گریه نکند می‌ترکد.

تئاتر خانه‌های اجاره ای

تئاتر خانه‌های اجاره ای جوایز را درو کرد

«زن، بوته نعنایی است که جهان را خوشبو می کند.» نقدی بر تئاتر خانه‌های اجاره ای، به کارگردانی مازیار رفعتی. ۶ ساله بودم. در خانه مادر خواب مرا برده بود. بیدار که شدم هوا به تاریکی می رفت. نه مامان خانم در خانه بود نه مادر. خانه ای به پهنای

حرمت قلم به من پای ایستادگی داد

قلم به من پای ایستادگی داد ساعت ۲ ظهر، عرق تند گرمای تابستان، ایستگاه تجریش، مترو. همین مختصر مختصات جغرافیایی کافی است که بدانید من کجا بودم.  با گام‌های محکم پدر و ترس آشکارم از هوای آلوده و سر و صداهای بلند مردم تهران خودم را به شهدای هفتم تیر