کودکان مشتاق

مادران همراه و توانمند؛ فرزندانی توانمندتر برای حال و آینده

مرکز دوستدار کودک مشتاق تحت نظارت انجمن دوستداران کودک کرمان، پانزدهمین سال فعالیت خود را پشت سر می گذارد و در طول این سالها برای سوادآموزی و آموزش مهارتهای زندگی به کودکان کار و بازمانده از تحصیل تلاش بسیاری نموده است. اما در سالهای اخیر فعالیت های جدیدی را هم انجام می دهد که خانواده ها به خصوص مادران را درگیر در آموزش فرزندان نموده است. گرچه در طول این سالها والدین و به خصوص مادران در جلسات آموزشی مرکز شرکت می کردند اما در حال حاضر مادران به طور منظم و جدی حداقل هر دو هفته یکبار در مرکز حضور دارند. علاوه بر آن کودکانی که سال ششم تحصیلی خود را به اتمام می رسانند و امکان ادامه تحصیل در مقاطع بعدی برایشان فراهم نیست در کارگاه های آموزشی مرکز شرکت نموده و همراه با سایر معلمان، معلمی را تمرین می کنند. «سوادآموزی عاطفی اجتماعی مادر – کودک» و «دنیازاد» دو طرحی است که این مرکز در حال حاضر به طور ویژه دنبال می کند.

گفتگویی با رویا اخلاص پور مدیر مرکز دوستدار کودک مشتاق داشته ایم که این روزها با همکارانشان دو طرح مذکور را پیش می برند؛ داشته ایم و از زبان ایشان با طرح های مذکور بیشتر آشنا می شویم:

طرح سوادآموزی عاطفی اجتماعی مادر کودک

ما در حال حاضر دو طرح در مرکز درحال اجرا داریم.  یک طرحی است از سال 95 پیش شروع کردیم به نام طرح سوادآموزی اجتماعی مادران، هدفی که آن زمان داشتیم این بود که مادران زیادی را علاقمند کنیم به این که با سواد باشند و ما کمک کنیم و توانایی داشته باشیم گروه های مختلف را در سطوح مختلف باسواد کنیم و کلاس فوق برنامه برایشان گذاشتیم استقبال چندانی نبود شاید چون هیچ مسئولی در این پروژه نبود، جلسات والدین یک روز در هفته بود، یک روز پنج نفر بودیم یک روز ۱۵ نفر بودیم و بعد از آن ما به کرونا خوردیم و همان سال ما الگویی برقرار کردیم که ما دیگر کسی را ثبت نام نمی کنیم ما فقط طرح مادر و کودک داریم مادر باید اینجا در برنامه ها شرکت کند و ثبت نام کند و این اتفاق خوبی بود و امسال بچه‌هایی که برای ثبت نام آمدند حدود ده درصد آنها پدرانشان برای ثبت نام آمدند و 90 درصد مادران شان برای ثبت نام آمدند. و امسال ما طرح را برای کودکان پایه اول اجرا کردیم و سعی کردیم به مادر در کنار کودک سواد بیاموزیم، این که مادر سواد بیاموزد یا نه، مهم نیست بلکه این که در کنار کودکش باشد و این برای رشد کودک بسیار مهم است. مادرانی که حداقل دو هفته یکبار اینجا هستند و با کمک فرزندانشان شروع میکنند به آموزش حروف الفبا یا عروسک سازی و کتاب درست می کنند روزنامه دیواری درست می کنند  و فعالیت های دیگری انجام می دهند. این همراهی مادر و کودک به چه معنی است؟ در دنیای امروز دسته بندی های متفاوتی از سواد انجام شد: یکی این بود که سواد یعنی خواندن و نوشتن و حساب کردن، بعد این بود که باید کامپیوتر بلد باشید، زبان بلد باشید اما در حال حاضر سواد دسته بندی های زیادی دارد که یکی از مهمترین آنها سواد عاطفی اجتماعی است. عاطفی یعنی اینکه فرد همدلی خوبی پیدا کند، به دیگران کمک کند، بتواند ارتباط برقرار کند، در واقع احساسات و عواطف مثل خواندن و نوشتن را بتوان از چهره ها، رفتارها و احساسات افراد تشخیص داد و این برای مادر و فرزند خیلی مهم است و باعث می شود که یک دوستی و رفاقتی شکل گرفته و کودک مسئول بار بیاید. سواد اجتماعی یعنی این که فرد بداند کجای دنیا قرار دارد و چه کسی است. 

تمام تلاش ما این است که این ارتباط برای همه بچه هایی که این جا هستند برقرار شود و ما به آنها کمک می کنیم و به مادران بیاموزیم که سواد خواندن و نوشتن مهم نیست مهم این است که با عشق کنار فرزندت  بنشینی و این همان پایه یادگیری است و همه انواع یادگیری از طریق شنیداری و دیداری اتفاق نمی افتد بلکه حواس دیگر هم باید درگیر باشد و این طرح کمک می کند که بقیه حواس هم درگیر شود. 

گاهی اوقات داشتن فرزند کوچک یا مخالفت شوهر مانعی برای حضور مادران در کنار کودکانشان است اما مساله ای که باعث می شود مادران به طور منظم حضور پیدا کنند تأثیر معلم و سماجت او برای حضور مادران است، معلمانی که اصرار بیشتری بر حضور مادران دارند و پیگیرترند مادران بیشتری در کلاسها شرکت می کنند. یکی از اصولی که در کلاسهای سوادآموزی به مادران آموزش می دهیم این است که بچه فقط غذا دادن نیست و این که در یادگیری در کنارش باشی و به او کمک کنی باعث می شود که روحیه فرزند قوی تر شود، اوایلی یک غمگینی را می شد در مادران دید اما به مرور از آن حالت غمگینی و بی حوصلگی درآمدند و حس مادر همراه با کارهای هنری لذت بحش تر می شود. مادر چهار ساعت اینجا حضور دارد همزمان از نوزاداش مراقبت می کند، به کودک کلاس اولی اش کمک می کند که کاردستی را انجام دهد و این ارتباط بین مادر و فرزند به طور قوی شکل می گیرد.  

 الگوهایی از این نوع در دنیا وجود دارد مثلا در موزه ها و نمایشگاه ها مادران در کنار فرزندانشان یک کار هنری انجام می دهند و یک مورد خیلی جالب که در نیویورک وجود دارد برای مادران مهاجر که سواد کمی دارند و بچه هایشان هم زبان انگلیسی یاد نداشتند،کلاس زبان آموزی گذاشته بودند و خیلی از فعالیتها مشترک بودند و گروه‌های مختلفی بودند که هماهنگ بودند و فعالیت را انجام می دادند  و این رابطه بین فرزند و مادر شکل می گرفت. در برخی در نقاط دنیا که مدارس آزاد و دولتی دارند مثل آمریکا، کانادا و استرالیا برای اینکه همواره هزینه ها را کاهش دهند و هم برای اینکه خانواده‌ها را درگیر روابط بچه‌ها کنند  بخشی از فعالیت‌های مدرسه را به خانواده ها واگذار می کنند مثلا کتابداری مدرسه به پدران و مادران واگذار می شود یا مثلا برنامه اردوهای مدرسه را چند نفر از پدرها و مادرها اداره می کنند یا نظافت مدرسه را تعدادی از مادران به عهده می گیرند و همیشه تعدادی از مادران در فضای مدرسه دارن حضور دارند و بچه ها فضای خانه و مدرسه را از هم جدا نمی کنند و در ترکیب با خانواده بزرگ می شوند، انگار که برگشتیم به دنیای قدیمی ما که همه چیز در کنار هم بود کار، آموزش، مذهب و همه چیز درهم تنیده میشد.

به هر حال ما هم در این جا با یک گروه مهاجر طرفیم، گرچه کودکان ایرانی هم در این مرکز حضور دارند اما یخزدگی روابط بین خانواده و مدرسه باعث می شود نتیجه مطلوب نداشته باشیم. در طول همه این سالها تجربیات ما نشان می دهد که خانواده هایی که در مدرسه می آمدند و اینجا می نشستند بچه هایشان نتایج بهتری کسب می کردند تا کسانی که این ارتباط را نداشتند، ما دوست داریم اینجا نه یک مدرسه بلکه یک خانه – مدرسه باشد.

در حال حاضر اولویت ما سواد آموزی به کودکان پایه اول است اما مادرانی هم هستند که که مشتاق سواد آموزی هستند و برای اینکه بتوانیم برای آنها کلاس جداگانه بگذاریم فعلا توانایی اش را نداریم به دلیل  کمبود فضای آموزشی، تعداد معلمان و همیاران معلم زیاد است متاسفانه کمبود فضای آموزشی داریم.

این طرح تا به حال موفقیت آمیز بوده است من هر سال در دی ماه کودکان پایه اول را ارزیابی می کنم در سال های گذشته حداکثر 50 درصد کودکان به اصطلاح کمر الفبا را شکسته بودند و ترکیب و … را یاد گرفته بودند اما امسال با این که ما تنها یک معلم با سابقه آموزش پایه اول داشتیم و سایر معلمان همزمان آموزش کلاس اول را یاد می گرفتند این یادگیری به 70 درصد رسیده، با وجود این که بچه ها دو روز در هفته به مدرسه می آیند و  البته احتمال دارد 30 درصد بقیه هم بتوانند کامل پایه اول را تمام کنند چون مدرسه ما تا اواخر تیرماه برقرار است.

آموزش های ما به صورت ترکیبی است مثلا یکی از معلمها یک کودک پایه اولی دارد، دو نفر کلاس ششمی، و یک نفر اول پایه دوم دارد، این باعث می شود که کودکان در کنار هم بیاموزند و از همدیگر کمک بگیرند و این باعث شده که تعداد معلمان ما زیاد باشد.

طرح دنیازاد

ده سال پیش اولین گروه بچه های کلاس ششم که درس شان تمام شد خیلی مشتاق بودند که به ما کمک کنند اما ما برنامه خاصی نداشتیم و  باعث شد  در این پروژه شکست بخوریم.  ما اینجا یک سری از دختران را داشتیم که سال ششم تمام شده بود و توانایی تحصیل به مدارس رسمی را نداشتند ولی اینجا حضور داشته‌اند در فعالیت‌های ما و فعالیت های هنری شرکت داشتند و در کتابخانه کمک می کردند این گروه که تعدادشان زیاد شد به خصوص دخترانی که سال ششم تمام شد با استفاده از تجربیات سالهای قبل، که از یکدیگر یاد می گرفتیم این سد ذهنی شکسته شد و ما آموزش سوادآموزی را به این دختران آغاز کردیم و همراه با سایر معلمان روزهای چهارشنبه در کلاس های آموزشی شرکت می کنند و در روزهای دیگر هم در کنار معلمان در کلاسها قرار گرفته و آموزش کودکان را پیش می برند. ابتدا معلمان پایه اول به این دختران آموزش دادند که 15 نفر هستند و چند پسر هم به این جمع اضافه شده اند؛ و با کمک خودشان سواد را دسته بندی کردیم که سواد شامل: سواد اجتماعی، سواد عاطفی، سواد مالی، سواد اقتصادی، سواد بهداشتی، سواد اکولوژیک؛ و هر کدام از این موارد را با کمک مدرسان انجمن دوستداران کودک و فعالان اجتماعی به آنها آموزش می دهیم. این آموزش ها در قالب کارگاه است. ما به این گروه گفتیم که شما باید بتوانید هر کجا هر کسی را که دیدید می خواهد سواد یاد بگیرد با عشق به او سواد یاد بدهید. و این اصلاً برای شما شغل محسوب می شود و می توانید برای آموزش دستمزد بگیرید. این مساله در شرایط حاضر جامعه ما دارای اهمیت است به خصوص در دوران کرونا که دسترسی به آموزش برای بسیاری از کودکان محدود شده است. پایه این ایده در حقیقت ایده های آقای بهمن‌بیگی است که برای عشایر از شهر معلم می آورد و می دید که همه این افراد عاشقانه و داوطلبانه کار نمی کنند و می خواهند از آن محیط به نوعی فرار کنند. بنابراین آقای بهمن بیگی تصمیم می گیرد که با دانش آموزان کلاس ششمی خودش دانشسرای تربیت معلم عشایری را شروع کند و هنوز هم بهترین و دلسوزترین معلمان عشایری کسانی هستند که از عشایر هستند.  ما هم امیدواریم این دختران از درون جامعه خودشان بتوانند این حالت را داشته باشند. به نظر من اگر قرار باشد دنیا درست شود، خاورمیانه درست شود، تنها از مسیر زنان و دختران انجام خواهد شد زنان و دخترانی که سواد دارند، انتظار دارند و انتظاراتشان را بیان می کنند.


مطالب مشابه

از همین نویسنده ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *