فمینیسم نیستم اما عدالت و حقوق  مساوی جزء دغدغه‌هایم هستند

8مارس مصادف با 17بهمن روز جهانی زن ,بهانه خوبی است تا با بانوانی آشنا شویم که صدای دیگر زنان هستند.

خانم کریمی فر یکی از بانوان کرمانی هستند که با هنر خود صدای دیگرزنان شده‌اند

ایشان در بین اهالی هنر کرمان به عنوان بانوی مستند ساز شناخته میشوند اما آنچه نشریه زن و اجتماع را به گفت‌وگو با ایشان ترغیب نمود مستند ایشان راجع به زنان سرطانی بود.

_خانم کریمی فر لطفا خودتان را معرفی کنید تا خوانندگان ما بیشتر با شما آشنا شوند.

حدیث کریم فر هستم  مدرک کارشناسی ‌ام را در رشته فرش از دانشگاه باهنر و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه شیرازاخذ نمودم.

از سال 85 به صورت تجربی به مستند سازی روی آوردم و از همان ابتدا به مسائل بانوان علاقه بیشتری داشتم.وحتی در اولین کارم که یک کار دانشجویی بود به نقش زنان در قالی کرمان پرداختم.

_لطفا از فعالیت هایی که در حوزه زنان انجام داده اید بگویید

بعد از آن مستندی که راجع به نقش زنان در قالی کرمان بود,مستندی به نام  “قاصدک برو به خدا بگو” کار کردم.موضوع اصلی این مستند زنان سرطانی بود به لطف خدا این مستند در جشنواره فیلم زن (پروین اعتصامی )هم پذیرفته شد و در سالن حوزه هنری  به نمایش درامد.
مستند بعدی راجع به دختران مجرد فعال در حوزه فرهنگ  به نام  “دختران در قاب” بود.

البته داستان کوتاه و فیلم نامه هم در باره زنان و ختران نوشته ام ،گرچه فمنیسیم  نیستم اما عدالت و حقوق مساوی ،آزادی و آرامش زنان جزو  دغدغه  ها و آزوهایم  هست  به همین دلیل  قهرمان اکثر آثارمن زنان تنها و درد کشیده هستند و داستان‌ها حول دغدغه ها و تلاش های آنان  می چرخد. 

_لطفا راجع به مستند “قاصدک برو به خدا بگو” برایمان بگویید

این مستند سال 90 کلید خورد. همیشه  دوست داشتم کاری راجع به بیماری های سخت  بسازم که نور امیدی برای بقیه بیماران باشد.

در این مستند با سه خانم  بهبود یافته از سرطان  گفتگو کردم . صحبت ها و سبک زندگی ایشان بسیار تاثیر گذار و الهام بخش بود.

یکی از این خانم ها با وجودی که در اثر بیماری بینایی خود را از دست داده بود اما بسیار باا نرژی و فعال تمام کارهای روزمره خود  را انجام میداد حتی شیرینی های که برای پذیرایی آوردند خودشان تهیه کرده بودند.

_در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟

  بخاطر مسائل پیش آماده در مستند بسطامی و شرایط کرونا این روزها بیشتربه تدریس  ادبیات کهن و مبانی بازیگری برای رشته ی نمایش و مبانی زیبایی شناسی و تحلیل فیلم برای رشته ی سینما مشغول هستم.و بیشتر زمانم  را به نوشتن داستان در خلوتِ خود خواسته  خود اختصاص داده ام،لذتی که هر روز بیشتر احساس میکنم.خودم هم علت مهاجرت از تصویر به کلمه رو نمی‌دانم.شاید به این دلیل که فیلم (سینما)کار جمعی و پر هزینه ای است و من توان پیدا کردن تهیه کننده در مناسبات امروز را ندارم.اما نوشتن به تنهایی در خلوتی دلپذیرتر است.


سخن آخر

این روزها خیلی به فروغ فکر می کنم.کوتاه زیست ،تنها یک مستند ساخت اما با شعر ها و همین یک فیلم غوغایی به پا کرد تا جایی برای فیلمش که نام “این خانه سیاه”است،نوشتند “دیگر سیاه نیست…”به نظرم در برابر بزرگان ادب و فرهنگ قطره ای هم نیستم.




مطالب مشابه

از همین نویسنده ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *