شبیخون

-مهناز رجبی زاده- نور مهتاب توی حیاط افتاده است. جیرجیرک‌ها غوغا می‌کنند. حسن روی تخت آهنی نشسته و استکان چای پررنگی روبه‌رویش است. خیره به استکان چای شده تا به دهانش نزدیک کند، فکرها به ذهنش هجوم می‌آورند. مسابقه‌ی فوتبال به ثانیه‌های پایانی رسیده بود که صدای زنش از توی

پس رویاها چه می‌شود؟

در این داستان، یک دختر جوان با پدرش درباره ادامه تحصیل و رفتن به شهر بحث می‌کند. پدر به شدت مخالف است و معتقد است که دخترش باید در خانه بماند و به ازدواج فکر کند. او به دخترش می‌گوید که به عنوان یک دختر، حق ندارد به شهر برود و تحصیل کند. دختر در مقابل، با اشک و التماس از پدر می‌خواهد که اجازه دهد به تحصیل ادامه دهد و به آرزوهایش برسد. پدر به شدت عصبانی می‌شود و به او آسیب می‌زند، اما دختر همچنان بر تصمیمش پافشاری می‌کند و می‌گوید که حتی اگر پدر او را نفرین کند یا محروم کند، باز هم می‌خواهد برود. در نهایت، پدر در حالی که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته، در را به روی دخترش قفل می‌کند و او را در وضعیت دردناک و خونین رها می‌کند. این متن به تضاد بین سنت و مدرنیته، و همچنین مبارزه برای حقوق و آرزوهای زنان اشاره دارد.

درباره‌ی داستان

در متن فوق، بحثی درباره‌ی روایت و روایتگری و نیاز بشر به نمایش و اختراع مفهوم روایت برای رهایی از تنهایی و گرسنگی مطرح شده است. همچنین بحثی درباره تفاوت داستان نویسی و روایتگری و نقش داستان نویس در ایجاد هنر و انتقال حقیقت و خیال به مخاطبان صورت گرفته است. این متن به اهمیت شگردها و تکنیک‌های نوشتاری در هنر داستان نویسی و نقش آنها در ایجاد تصویر و تصور برای مخاطبان اشاره کرده است.

دکمه ماقبل آخر

همه‌شان می‌گویند از شکاف در که نگاه کردیم قطعا آقای سلامی در حال بستن کمر بندش بود و دکمه‌های پیراهنش را تند تند می‌بست. در را که مجبور شد باز کند موهایش کاملا به هم ریخته بود. اما وقتی یکی به طعنه گفت: «دکمه‌هاتون هنوز بازه!» صورت آقای سلامی سرخ

مینا

مینا -سوزان پوربهزاد / داستان نویس- آسمان دم کرده است. ابرها پایین آمده اند. خورشید دامن زردش را دور می‌اندازد و دامن سیاهش را می‌پوشد کلاغی از روی درخت از لبه لانه‌اش می‌پرد و لانه می‌لرزد. مینا در آهنی خانه را شرق می‌بندد. چادرش را که باد با خود می‌برد

بشر روایتگر کیست؟

ما به طور مداوم داستان‌ها را شنیده، دیده و بازگو می‌کنیم. این واقعیت هرگز منقطع نمی‌شود، حتی در خواب‌هایمان ادامه می‌یابد. روایتگری و شنیدن در طول تاریخ تغییر کرده است و وقت و مکان اجازه ی چنین عملی را نمی‌دهد. بشر روایتگر کیست؟ شاید بتوان اولین نقطه‌ی شروع سخن گفتن را روایت‌گری دانست. هر روایتی لیاقت داستان شدن را نیز دارد و بستگی به آن دارد که ما جهان را چگونه ارزیابی می‌کنیم.

روز بعد از تعطیلات

روز بعد از تعطیلات – نگین هاشمی/ داستان نویس- هشدار موبایلش زنگ زد. سریع بلند شد و قطعش کرد تا سعید بیدار نشود. به صفحه موبایلش خیره شد. دوشنبه، ۱۴ فروردین. چشم‌هایش را بست و سعی کرد خودش را سرحال بگیرد. موبایلش را روی میز کنار تخت گذاشت و از

طلا جان

طلا جان خورشید در اسمان جولان میداد نسیم سردی وزید و برگهای خشک را روی اسفالت میکشید اتوبوس زرد واحد از جلوی ایستگاه رد شد پیرمرد اما به عصای چوبی تکیه داده ، روی نیمکت نشسته بود. ساعت ها گذشت غروب افتاب رنگ طلای اش را روی دستهای خشکیده پیرمرد

من تنها نبودم…

من تنها نبودم…     با صدای سوتی در گوشم بلند شدم و چشمانم را بازکردم یک نفس عمیق کشیدم و کمربندم را باز کردم و سعی کردم ارتباط تصویری با زمین رو دوباره برقرار کنم. پس از مدتی، زمین بالاخره جواب داد و موفقیت من رو تبریک گفت، من

معصومه

در خانـه را کـه بسـت خیابـان روی سـرش هـوار شـد. بـا دشـواری چـادرش را از  دســت بادهــای بهــاری نجــات داد و بــه خــود پیچانــد تــا بیشــتر در چشــم هایــی کـه بـه او خیـره شـده بودنـد ، جلـوه نمایـی نکنـد. صـدای پـچ پـچ جوانانـی کـه ســر کوچــه و جلــوی در خانــه