درگیر

تلفـن زنـگ خـورد. منشـی تلفـن را برداشـت و باصدایـی کـه سـعی میکـرد مهربـان وصمیمـی باشـد شـروع بـه صحبـت کردن کرد.آخرین بیماری که اسـمش توی لیسـت بود پشـت خـط بود.گفـت کـه نمیتوانـد بیایـد و وقـت دیگـری گرفـت. منشـی بعـد از اینکـه گوشـی تلفـن را سـرجایش گذاشـت دفتردیگـری را بـاز کرد.نگاهـی به

ازدواج تحمیلی

ازدواج تحمیلی مادر با دختری جوان وارد دفتر می‌شود و می‌گوید:« خانم مشاور شما بهش بگین عقد دختر عمو و پسر عمو توی آسمان بسته شده، این دختر حالیش نیست نزدیک 2 ساله که عقد کردن الان پاشو کرده توی یک کفش که من عروسی نمی‌کنم به خدا خانم آبرومون