چو انـــــدازی

-سمانه شعبانی/ داستان نویس- طبق روالِ هر روز؛ رأس ساعت 6:20 صبح پیکانِ سفیدرنگ و قراضۀ آقایِ دامغانی جلوی پایم ترمز زد. به جرأت می توان گفت که او وقت‌شناس‌ترین راننده سرویس شهر بود. طبقِ معمول «سپیده» که همسایه دامغانی بود و اول از همه سوار می‌شد جلو نشسته بود.

رد شدن فریدون از اروندرود

فریدون و سپاهش در مسیر رفتن به سوی ضحاک به اروندرود (دجله) رسیدند. فریدون از رودبانان خواست تا زورق و قایق بیاورند، اما آنها از این کار امتناع کردند و گفتند که برای عبور حتی یک پشه نیز نیاز به اجازه ضحاک دارند. فریدون که از این پاسخ خشمگین شد، با اسب خود به آب زد و یارانش نیز به دنبال او به دریا رفتند. پس از عبور از اروندرود، به سمت “دزهوخت کنگ” (بیت‌المقدس) که پایتخت ضحاک است، حرکت کردند. فریدون از دور کاخ ضحاک را دید که به زیبایی و ارتفاعش می‌درخشید و به یارانش گفت که باید سریعاً به او حمله کنند تا ضحاک فرصت آماده شدن نداشته باشد. او با گرز گاوسار و افسار اسبش به سرعت به سمت کاخ حرکت کرد. ادامه داستان حمله فریدون به کاخ ضحاک در شماره‌ی بعدی خواهد بود.

پس رویاها چه می‌شود؟

در این داستان، یک دختر جوان با پدرش درباره ادامه تحصیل و رفتن به شهر بحث می‌کند. پدر به شدت مخالف است و معتقد است که دخترش باید در خانه بماند و به ازدواج فکر کند. او به دخترش می‌گوید که به عنوان یک دختر، حق ندارد به شهر برود و تحصیل کند. دختر در مقابل، با اشک و التماس از پدر می‌خواهد که اجازه دهد به تحصیل ادامه دهد و به آرزوهایش برسد. پدر به شدت عصبانی می‌شود و به او آسیب می‌زند، اما دختر همچنان بر تصمیمش پافشاری می‌کند و می‌گوید که حتی اگر پدر او را نفرین کند یا محروم کند، باز هم می‌خواهد برود. در نهایت، پدر در حالی که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته، در را به روی دخترش قفل می‌کند و او را در وضعیت دردناک و خونین رها می‌کند. این متن به تضاد بین سنت و مدرنیته، و همچنین مبارزه برای حقوق و آرزوهای زنان اشاره دارد.

درباره‌ی داستان

در متن فوق، بحثی درباره‌ی روایت و روایتگری و نیاز بشر به نمایش و اختراع مفهوم روایت برای رهایی از تنهایی و گرسنگی مطرح شده است. همچنین بحثی درباره تفاوت داستان نویسی و روایتگری و نقش داستان نویس در ایجاد هنر و انتقال حقیقت و خیال به مخاطبان صورت گرفته است. این متن به اهمیت شگردها و تکنیک‌های نوشتاری در هنر داستان نویسی و نقش آنها در ایجاد تصویر و تصور برای مخاطبان اشاره کرده است.

دکمه ماقبل آخر

همه‌شان می‌گویند از شکاف در که نگاه کردیم قطعا آقای سلامی در حال بستن کمر بندش بود و دکمه‌های پیراهنش را تند تند می‌بست. در را که مجبور شد باز کند موهایش کاملا به هم ریخته بود. اما وقتی یکی به طعنه گفت: «دکمه‌هاتون هنوز بازه!» صورت آقای سلامی سرخ

نبرد فریدون و ضحاک

در قسمت قبل خواندیم که کاوه قیام مردمی خود را علیه ضحاک با همراهی مردم کوچه و بازار شروع کردو با لشکر مردمی خود به سراغ فریدون رفت و اکنون قیام فریدون آغاز می‌شود. فریدون چو گیتی بر آن گونه دید جهان پیش ضحاک وارونه دید سوی مادر آمد کمر

داستان چطور شکل می‌گیرد؟

ارسطو فرم دراماتیک را تعریف می‌کند که شامل آغاز، میانه و انجام است و هر اثری که دارای روایت داستانی قابل نمایش باشد از این فرم پیروی می‌کند. انسان به هر حال روایت گو و روایت شنو است، حتی در خواب و خیالات. عناصر و تکنیک‌های داستانی در روایت اجرا شود، داستان شکل می‌گیرد. دیالوگ، گره افکنی و گره گشایی، طرح و توطئه و اجرای دیالکتیک آنها می‌تواند فرم یک روایت را به داستان نزدیک‌تر کند. انسان در مواجهه با شرایط دوست دارد شبیه‌ترین تعریف از واقعه را داشته باشد تا همزاد پنداری اتفاق بیفتد. همینطور کیفیت زندگیش تغییر می‌کند، فرم داستانی نیز دچار تغییر، تحول، حیات و نوزایی می‌گردد. عناصر سازنده‌ی داستان از اهمیت بیشتر یا کمتری برخوردار می‌شوند و ساخت دادن به اشکال مختلف یک گفتار یا نوشتار می‌تواند به داستان یا قصه، یا حکایت، گزارش، جستار و مقاله نزدیک‌تر کند.

آگاه شدن فریدون از اصل و نسب خود

-حسنا خوشرو- آگاه شدن فریدون از اصل و نسب خود قسمت دوم خروشید و زد دست بر سر ز شاه که شاها منم کاوه‌ی دادخواه یکی بی‌زیان مرد آهنگرم ز شاه آتش آید همی بر سرم مرد خود را کاوه‌ی آهنگر معرفی کرد و گفت که چرا باید پسر من

مینا

مینا -سوزان پوربهزاد / داستان نویس- آسمان دم کرده است. ابرها پایین آمده اند. خورشید دامن زردش را دور می‌اندازد و دامن سیاهش را می‌پوشد کلاغی از روی درخت از لبه لانه‌اش می‌پرد و لانه می‌لرزد. مینا در آهنی خانه را شرق می‌بندد. چادرش را که باد با خود می‌برد

بشر روایتگر کیست؟

ما به طور مداوم داستان‌ها را شنیده، دیده و بازگو می‌کنیم. این واقعیت هرگز منقطع نمی‌شود، حتی در خواب‌هایمان ادامه می‌یابد. روایتگری و شنیدن در طول تاریخ تغییر کرده است و وقت و مکان اجازه ی چنین عملی را نمی‌دهد. بشر روایتگر کیست؟ شاید بتوان اولین نقطه‌ی شروع سخن گفتن را روایت‌گری دانست. هر روایتی لیاقت داستان شدن را نیز دارد و بستگی به آن دارد که ما جهان را چگونه ارزیابی می‌کنیم.