روز بی بی
بی بـی عصایـش را انداخـت تـوی باغچـه، لای برگهـای زرد و خشـک ، گنجشـکها پـر کشـیدند و تـوی آسـمان محـو شـدند . هـوا سـرد بـود و بیبـی با ژا کت بلند و گشـادی کـه تنش کرده بود نرمـش میکـرد. کمـرش خمیـده و قشـنگی صورتـش بیـن چیـن و چروکهـای پیـری گـم