چالش های پیش روی یک زن مجرد در مسئله فرزندخواندگی
در سال ۱۳۹۲لایحه ای در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که طبق آن زنان مجرد با داشتن شرایطی میتوانندسرپرستی کودکی را بپذیرند.
«شیما» یکی از بانوانی است که تمایل به قبول فرزندخواندگی کودکی رادارد. نشریه «زن و اجتماع» مصاحبه ای چالشی با ایشان انجام داده است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
_چه زمانی تصمیم به قبول فرزندخواندگی گرفتید؟
دقیق یادم نیست اما از نوجوانی و حدود 19 سالگی به این مسئله فکر میکردم اما با نزدیک شدن به سن 30 سالگی این تصمیم رنگ جدی تری به خود گرفت.
_در این مسیر با چه چالش هایی روبرو بودید؟
هرکسی تو زندگی با شناختی که ازخود دارد و با توجه به تصمیماتی که برای آینده در ذهن دارد به این نتیجه برسد و دلیل هرکسی متفاوت خواهد بود .من برای آماده شدن برای قبول این مسئولیت اول روی خودم و ظرفیت های روانی خودم کار کردم.چون مادر مجرد بود کار بسیار تا بسیار سختی است.
_دلیل این همه اشتیاق برای قبول فرزند چیست؟
من به روش زیستی هم تمایل به بچه دار شدن هستم ، ولی آرزوم نیست. به نظر من بچهای که در این دنیا هست اولویت بالاتری نسبت به بچهای که هنوز نیست دارد.اصلا چه فرقی دارد وقتی من در حال حاضر در جای مناسبی هستم و توانایی نگهداری از یک کودک را دارم،چرا دریغ کنم؟ میخواهم حداکثرتلاش برای دادن فضای امن به بچه ام برای شکوفا شدن را انجام دهم.در این راه قطعا خودم هم رشد خواهم کرد.
نمیدونم تا چه حد اجازه دارم حس خوبی به این کار داشته باشم،طوری که به بچه آسیب نزند.
_بازخورد خانواده و اطرافیان از تصمیم شما به چه صورت بود؟
خانواده و دوستانم همگی از این تصمیم من استقبال کردند.حتی خواهرم و چند تا از دوستانم به من پیشنهاد کمک داده اند این صحبت ها بسیار کمک کننده و انرژی بخش است حتی اگر در عمل تنها باشم
_به نظر شما مادران مجرد نیاز به پرستار کمکی دارند؟نمیشه یک نسخه برای همه پیچید اما با توجه به اینکه تغییر مهمی هم برای کودک و هم برای مادر بوجودمیآید قطعا انتخاب من این است که چند ماهی خودم در کنار فرزندم باشم تا احساس امنیت و ثبات کنه و باتغییری که زندگی اش روخ داده کاملا سازگار باشه و با فرستادن به مهد کودک و پرستار جدید حس ثبات در او تقویت کنم. اما به طور حتم یکی از چالش های پیش رو من تامین نیاز روانی کودک و حفظ درامدم به طور همزمان است.
_لطفا کمی از مراحل دریافت فرزندخواندگی و پارامترهای لازم برای انجام این کار را برای خوانندگان ما بیان کنید.
کلا وقتی یه نفر درخواست داده میشه،باید چند جلسه پیش مشاور برود تا وضعیت روانی فرد سنجیده بشود.بعد از خانه ای که کودک باید در آن نگهداری بشه بازدید به عمل میآید و بر اساس آن به افراد امتیاز میدن و هرکسی امتیاز بالا تری داشته باشه شانس بیشتریه هم دارد.
_در مورد قوانین و مقررات مسئله ای هست نظرتون جلب کرده باشه و یا نیاز داشت باشه که تغییر کند؟
به نظر من مهمترین مسئله مربوط به مرخصی مادران هست.در حال حاضر طبق قانون فرزندپذیری که کودک زیر سه سال را به فرزندی پذیرفته باشد معادل مرخصی زایمان،میتواند از مرخصی استفاده کند اما اینکه این قانون در عمل چقدر اجرایی بشه من اطلاعی ندارم مثلا در محل کار خود من اصلا از وجود این قانون اظهار بی اطلاعی کردند.از طرفی به من گفته شده که به مادران مجرد کودک بالای سه سال تعلق میگیره. به نظر من فارغ ازز سن کودک مرخصی برای تمام مادران و پدرانی که فرزندی را پذیرفته اند به شدت نیاز است.
_فرمودین که به مادران مجرد،کودک بالای سه سال تعلق میگیرد به نظر شما اینکه نوزاد نباشه بهتر است و نیاز به مراققبت کمتری دارد؟
برای من سن کودک تفاوت چندانی ندارد،اما چون اکثرا تمایل به پذیرش نوزاد دارند،اگرمن بتونم به نیازهای یه کودک با سن بالاتر پاسخ بدم و به خوبی ازش مراقبت کنم چرا که نه خیلی هم خوبه و سن کودک اصلا مهم نیست
_به نظرتون ارتباط گرفتن با کودکان بزرگتر سخت تر نیست؟
نمیدونممنظورون از ارتباط گرفتن چی هست اما چرا باید سن کودک اینقدر برای فرد فرزندپذیر مهم باشد؟من قصد ندارم با بچه دار شدن خودم را خوشحال کنم بلکه هدف فراهم نمودن محیط مناسب یک کودک را خوشحال کنم که قطعا باعث خوشحالی خودم نیز خواهد شد و در جا سن کودک اصلا برایم مهم نیست.
_شما به فرزندتان اعلام میکنید که فرزندخوانده است.
«آره مطمئنا»
_چرا؟
به هرحال این مسئله بخش مهمی از وجودش محسوب میشه.ممکنه تمایل داشته باشه با “خانواده زیست اش” ارتباط برقرارکند،در مورد پیشینه اش سوال بپرسه در هر صورت من در کنارش خواهم بود اما این حق اوست که از واقعیت خبر داشته باشه.
_این از ایده آل بودن برای بچه به دور نیست؟
«در کل بنظر من فرزندخواندگی ایدهآل نیست. ایدهآل این هست که هر پدر و مادری حس کنه توانایی مراقبت از فرزند خودش را دارد، و بچه هم در خانواده امنی زندگی کند. ولی متاسفانه برای همه ایدهآل نداریم.
یکی از مسائل نگران کننده برای من نامشخص بودن پیشینهی بچهم هست
بنظرم خیلی دردناکه که بچه ای از پدر و مادرش اطلاعی نداشته باشه و راهی هم برای پیدا کردن آنها نداشته باشد.
کلی سوال خواهد داشت و من ناچارم بگم “نمیدونم”. این دلمو میشکنه
اما یه مامان باصداقت و ناکامل و یه زندگی ناکامل ولی قابل اتکا خیلی بهتر از زندگی در محیط غیر خانواده است »
_یه کم از دغدغه هاتون تعریف کنید
کارم و اینکه در اوایل بتوانم محیط غنی از آموزشی در منزل فراهم کنم و مهمتر از همه حداقل های مادر شدن.
به عنوان سخن پایانی در این راه مسئله ای بوده که تمایل داشته باشید در موردش صحبت کنید و من نپرسیده باشم ؟
«بله بر اساس مطالعات من به نظرم بچهها به نحوی انگار رتبهبندی دارند، این بنظرم آسیبزنندهاست.و این رتبهبندی گویا بر اساس میزان “تقاضا” لحاظ میشود.
مثلا بیشتر افرادتمایل به پذیرفتن نوزاد دختر دارند و پسر نوجوان دارای معلولیت کمترین متقاضی را دارد،و مثلا اگر اولویت سوم باشید، یعنی یک یا چند بچه داشته باشید، احتمالا کودک “خاص” یا بچهای که سن بالاتری دارد به شما تعلق میگیرد.من به عنوان کسی که خواست فرزند پذیری دارد،ترجیح میدادم که بر اساس پارامترهایی که در سوال قبل به آنها اشاره شد، و بر اساس شناختی که ازمن به دست میآورند، کودک مناسب به من معرفی میشد.
ولی در حال حاضر من “تقاضا” میدهم که فرزند پسر با فلان سن و فلان شرایط بدنی باشد و این برایم آزاردهنده است.
البته اینطوری متوجه شدم بهزیستی هم خیلی مایل به انجام این روش نیست و انگار بیشتر بخاطر خانوادهها اینطور پیش میروند»