جنسیت،زنان و نقشها
یکی از ویژگی های جامعه شناسی، به چالش کشیدن بدیهیات است، به قول سی رایت میلز: آنچه مردم مسئله خصوصی و فردی می دانند، بسیاری از اوقات مسئله ای اجتماعی است و به ساختارها مربوط می شود. تا زمانی که به مسئله ای نگاه انتقادی نشود و از حالت امری عادی بیرون نیاید، و یا در بوته آزمایش و نقد قرار نگیرد در آن حوزه علم رشد نخواهد کرد. در سال های اخیر بسیاری از گروه های اجتماعی به تغییرات نقش زنان اشاره نموده اند و فعالین اجتماعی با تاکید بر نقش زن در جامعه مدرن رویکردهای متفاوتی به این تغییرات داشته اند. شاید قبل از پاسخ به هر سوالی بازبینی جنسیت زن، مفهوم جنسیت به عنوان یک سازه ی اجتماعی بخشی از فهم موضوع باشد. عدم توافق بین کاربرد مفهوم جنسیت در بین جامعه شناسان، روان شناسان، فمنیسم و … موجب بروز رویکردهای متفاوت میشود. جنسیت با مفهومی که میشناسیم از مواجهه مردان و زنان با زندگی اجتماعی، فرهنگ و از طریق اجتماعی شدن است. از این رو زمانی که جنسیت را پیروی از نظام عادات اجتماعی تعریف میکنیم یعنی تعریف نقش های زنانه یا مردانه با تفکیک و تمایز را دنبال می کنیم و تغییر نقش زنان مفهوم است که چرایی پیدا می کند. در واقع تفاوت بین واژه جنس و جنسیت مفهومی است چند معنایی که همچنان روند تاریخی خود را ادامه میدهد. حال آنکه جنس زن یا مرد تاکید بر خصوصیات بیولوژیکی دارد. در ساده ترین حالت جنس زن یعنی اینکه مرد نباشد و جنس مرد یعنی زن نباشد. در واقع آغاز اصطلاح جنس مخالف از همین جاست. اما آنچه باید از بعد اجتماعی به آن پرداخت مفهوم جنسیت است که متشکل از معناها، ارزش ها و برآیند نظام اجتماعی است. تعریف نقش هایی قراردادی که پس از فرم دهی نظام اجتماعی توسط روایات، ادبیات داستانی، موسیقی و هنر در جامعه تثبیت شده است. در واقع وقتی که تاکید میشود جنسیت یک برساخته اجتماعی است این موضوع مطرح میشود که ما ابتدا از آنچه مردان و زنان هستند و باید باشند شناختی اجتماعی داریم و سپس متوجه تفاوت های می شویم. شاید بهتر باشد موضوع اهمیت درک چالش های بین جنسیت و جنس که در واقع تفکیک آن بسیار سخت است روشن شود. اهمیت در میزان تفاوت های جنسیتی و تداوم این تفاوت ها در نمونه ها و دوره های زمانی و موقعیت هاست که نقش ها را پدید می آورد. و وقتی صحبت از تغییر نقش زنان و مردان است بخشی از آن تغییرات اجتماعی است. تغییراتی که شاید سابق بر این توسط جنس زن کمتر دیده می شده است، از این رو بسیار نوپدید مینماید. اما این نوپدیدی مسئله جدید در مواجهه با مسئله زنان نیست. سوالی که مطرح می شود، فرآیندی که مردم به واسطه آن یاد میگیرند که چگونه زن یا مرد باشند چیست؟
جامعه پذیری به فرآیندی اطلاق میشود که افراد از طریق آن صفات و ویژگی های جنسیتی شده را گرفته و خود را درک میکنند: به علاوه مردم از طریق جامعه پذیری یاد میگیرند که جامعه آنها از مردان یا زنان چه انتظاراتی دارند: حتی اگر این انتظارات کاملا تخصیص داده نشود، مردم در می یابند که تا اندازه هایی در قبال آنها پاسخگو خواهند بود، یعنی تا حدودی در اینکه اساسا به نحوه شایسته ای مرد یا زن هستند، آزموده خواهند شد. کسلر میگوید: هنگامی که شخصی به عنوان زن یا مرد مقوله بندی می شود، از جنسیت برای سازمان دهی و تفسیر اطلاعات درباره آن شخص و شکل دادن به انتظارات رفتاری او، استفاده میشود. این مسئله هنگام تولد و یا حتی زودتر ازآن آغاز می شود. پزشکان و والدین اغلب سعی می کنند مقوله یک جنس را به کودک اختصاص دهند. در نتیجه نقش های متناسب با آن را مدنظر دارند. از سویی جنسیت در تکوین تجربیات فردی -جمعی شکل می یابد و در عصر امروز که در زمان گذر از دهکده های جهانی و عصر فرا اطلاعاتی با تغییر ارزش های اجتماعی هستیم، بدیهی است که نقش های مورد انتظار جنسیت ها نیز دگردیسی داشته باشند. و به نظر می رسد کارهای زنانه یا مردانه بیش از آنکه منبعث از مفهوم بیولوژیکی جنس باشد طی دهه ها و سده های گذشته از نظام انتظارات اجتماعی شکل گرفته است. و در عصر امروز با پیچیده شدن جوامع این زنان هستند که با درک پتانسیل های خود، تغییراتی داشته اند، تغییراتی در حوزه کسب و کار، ورزش، رانندگی کردن، تحصیلات و … به بیان واضح این تغییرات برخاسته از مناسبات زندگی امروز در جامعه مدرن است. بسیاری از کارهایی که حتی در دهه های گذشته مردانه تلقی می شد، امروزه توسط زنان انجام می پذیرد. از این رو می توان گفت بیشتر از آنکه ما درگیر ادغام نقش ها و یا تغییر نقش زنان باشیم، جنسیت به مفهومی جدید بازتعریف شده است. در واقعا نقش زنان باید در زمینه امروز مورد بررسی قرار گیرد، در بسیاری از متون ترجمه شده یا تالیف شده به جای استفاده از واژه ی شهروندان، واژه جهان وندان مورد استفاده قرار گرفته است. در واقع مخاطب قرار دادن همه ی جهانیان یعنی تغییرات در نظام های ارزشی محلی که سالها زنان را در سطره فرهنگ خاص تعریف می کرده اند. با این تفاسیر چقدر امکان بروز نقش های زنان شبیه دوران گذشته و عصر کشاورزی وجود دارد؟ آیا در جهانی که سرعت تغییرات، عصر فرا اطلاعاتی منطبق با سرعت نور است نقش ها را میتوان با برداشت نظام اجتماعی لوکالیزه شده دید؟ در واقع این امر چقدر امکان پذیر است؟؟ از این رو به نقل از عباس محمدی اصل، فهم مناسبات جنسیت با سایر متغیرهای اجتماعی اگر نه به نبوغ و هوشمندی که به تحولات سیاسی نیاز دارد. این تغیرات ممکن است به نحو نامتقارن در نظام جوامع جهانی رخ دهند؛ اما اشاعه آثار نظری آنها میتواند مستعد تغییراتی در حیطه های اقتصادی و حقوقی و ارتباطاتی باشد که البته هنوز به وقوع نپیوسته
مطالب مشابه