میمندی پاریزی در معرفی خود می گوید: «زهرا میمندی
پاریزی هستم. متولد آبان 1362 . بزرگ شده خاک کریمان.
برکت یافته از حضور شاه نعمت الله ولی و صیقل خورده با
افکار و اندیشه های آقاخان کرمانی، سعیدی سیرجانی،
باستانی پاریزی و…
با خواندن ریاضی در دوران دبیرستان وارد عرصه جادویی کلمات شدم و جهان ادبیات را با شعر کشف کردم. با آمدن به دانشگاه در رشته ریاضی محض(انفورماتیک) داستان نویسی را شروع کردم. همان ابتدا حاصل تجربه های اولم را در قالب یک مجموعه داستان کوتاه به اسم «آقا ببخشید ما مرد خوردیم » چاپ کردم که توسط نشر نگیما (نگار و نیما) به چاپ رسید. بعد از آن سال 84 مجموعه شعرم به اسم «سوپ قلم » مجوز چاپ نگرفت. سال 87 مجموعه شعر «هر خواندنی به تو می اندیشد » مجوز نگرفت.مدتی بعد به تهران آمدم و در رشته نمایش(سینما-تیاتر) کارشناسی ارشد گرفتم و وارد دنیای حیرت انگیز سینما شدم. دنیایی متفاوت و جذاب. برای بهبود جهان و خودم هنوز کاری نکرده ام. اما تا دلتان بخواهد ادبیات برای من کار انجام داده است. روحم را صیقل داده تا در بهت زمان آیینه ای باشم برای خویشتن… رمان «کافورخانه » دومین اثر چاپ شده من و اولین رمان و نوشتار حرفه ای ام در وادی ادبیات است. این رمان اردیبهشت 1395 توسط نشر نون منشر و در نمایشگاه بین المللی کتاب همان سال رونمایی شد و امسال به چاپ دوم رسید. رمان «اتاق دوشنبه ها » دومین رمان من است که در حال بازنویسی های نهایی این کتاب هستم و به زودی در اختیار نشر نون است قرار می دهم.
خانم میمندی! کافورخانه با نظرات مثبتی از طرف منتقدان روبه رو شد.به نظر شما وجه تمایز کافورخانه با داستان های دیگر در همین ژانر چه بود؟
از اینکه می شنوم کافورخانه مورد استقبال خوانندگان و مورد نظرات مثبت منتقدین قرار گرفته خوشحالم و همین من را وا می دارد که خوشبین باشم به داشتن خوانندگانی عمیق و متفکر. زیرا خمیرمایه کافورخانه بر تعمق و تامل بر موضوعات فلسفی و نسبتاً عمیق بنا شده است. شاید وجه تمایز این کار را بتوانم در دو چیز بدانم. یکی ساختار فرمیک خود رمان است که با ساختاری تو در تو و شکست های زمانی متعدد و در هم تنیدگی زمان های گذشته و حال و آینده سعی در به چالش کشیدن زمان به معنای اسطوره ای آن دارد. و دیگر اینکه بحث فلسفی خاصی که در آن مطرح شده است. یکی بحث گذشته هر انسان و دیگری بحث انتخاب و مرگ. اینکه گذشته هر کدام از ما آدم ها در کجای زندگی ا کنون مان جاری است و این جاری بودن تا چه حد ما را در انتخاب آن چه که هستیم و آنچه که می خواهیم باشیم، کمک می کند. نقش گذشته در شکل گیری نوع خاص تفکر ما و منش و روش زندگی ا کنون ما چیست؟ و بحث هایی از این قبیل. و در کنار آن بحث وجودی مرگ و زندگی… آیا مرگ و زندگی با هم تفاوت دارند؟ مرگ کجای زندگی ما آدم ها زیسته می شود و این زیستگی به چه شکل است؟ نگاهی که به مرگ در کافورخانه می شود ورای بسیاری از نگاهها درباره مرگ است. در کل رمان، مرگ جاری است و این جاری بودن عین زنده بودن خود مرگ است.
ایده کافورخانه از کجا شروع شد؟
این ایده از سال ها قبل و تحت تاثیر افکار خودم به عنوان یک انسان به سراغم آمد و در من جان گرفت. مرگ و زندگی و گذشته و امروز و آینده. مفاهیم کلیدی که هر کدام از ما در دوران هایی خاص از زندگی مان به سراغ شان می رویم. این مفاهیم در ما به جنبش در می آیند و با ا کتساباتی که از جهان اطراف خود پیدا می کنیم به این مفاهیم شکل و رنگی متفاوت می دهیم و یا شاید در نهایت فراموش شان می کنیم. مفاهیمی که در زمان نه کهنه می شوند و نه از بین می روند. چرا که قطعیت وجودشان همواره هست. دغدغه ای که من همیشه درباره مرگ و گذشته داشتم و نوع نگاهی که به این دو مفهوم همیشه در من وجود داشت بن مایه فکری اصلی کافورخانه را ایجاد و در نهایت در بستری از فلسفه و ساحتی از کشف و شهود زاده شد. نقش اصلی کافورخانه یک دختر نوجوان است.
نقش زنانه وجود این دختر به نظر شما چه قدر در داستان تاثیرگذاشته است؟
«ماجان »! دختری است در آستانه بلوغ که جهان را دیگرگونه و از ورای دریچه ای خاص می بیند. زن بودن قهرمان باعث شده جزیی نگری ناب -که خاص نگاه زنانه است- در روایت، خود را نشان دهد. اما زن بودن راوی هیچ تاثیری در شکل گیری روند محتوایی و فرمی کافورخانه ندارد. زیرا جهان داستان کافورخانه خنثی و بدون جنسیت گرایی است. خصلت جهان کافورخانه، انسان نماست. انسانی که هم زن است هم مرد. دردها و رنج های بشر در لحظه و در زمان نه زن ها را مصون نگه می دارد و نه مردها را. تاریخ انسان تاریخ دردهاست. دردهای روحی بشر و دردهایی که از بی خردی خویش نصیبش می شود. کافورخانه به دور از هر نوع جبهه گیری جنسی است. قطعاً زن و نقش زن در این جهان از ستون های اصلی فکری بنای کافورخانه است.
نظرتان درباره جنبه های استفاده از عنصر «زن » در داستان ها با توجه به محدودیت هایی که در استفاده از کلمات برای نویسنده وجود دارد، چیست؟
محدودیت ها کلی است و ربطی به جنسیت قهرمان ندارد. ا گر محدودیتی در بحث نویسندگی امروز وجود دارد، به این دلیل است که نویسندگی و بیان اندیشه ها با سوءظن از سوی دولت ها همراه بوده که دود آتش سوءظن ها همیشه به چشم نویسنده رفته است. اینکه قهرمان در یک اثر زن است یا مرد جدای از جهان داستانی آن فقط در نوع نگرش به مفاهیم هستی شناسانه متفاوت می شود، این که یک زن پدیده های پیرامون خود را چگونه نگاه و تحلیل می کند. جداسازی افکار در قالب جداسازی جنسیت کار درستی نیست. به نظر من پافشاری بر سر این موضوع در واقع عرصه را برای شکل گیری قدرتمندانه نگاه سلطه گر که در اینجا منظور همان نگاه مردانه است، بازتر می کند. به نظر من یکی از نظریه هایی که عرصه فکری را برای زنان تنگ تر کرد و باعث شد تفکر مردانه قوی تر شود و سلطه گری آن در همه مسایل بیشتر به چشم بیاید، برداشت های غلط از نظریه فمینیسم بود. بنابراین در بحث ها و نظریه هایی که پیرامون مسائل زنان مطرح می شود خیلی باید عمیق شد تا این نظریه ها تحت تاثیر افکار رادیکال به اسلحه ای علیه خود زنان تبدیل نشوند. من به جهان انسانی و بدون جنسیت اعتقاد دارم. در کافورخانه، چنین جهان آرمانی را مد نظر داشتم. چون پرداختن به جنسیتی خاص را در خط اصلی روند خود قرار ندادم. ا گر زن معترضی هست در مقابل آن مرد معترضی هم هست. ا گر مرد عقیمی هست در مقابل آن زن متفاوتی هم هست.