حال خوب ساختنی است
سیما نوراللهی
یکی از مسایلی که آحاد جامعه به خصوص بانوان با آن دست به گریبان هستند،اسیر روزمرگی شدن است. اغلب ما شاهد افرادی در اطرافمان هستیم که از تکراری بودن زندگی خود ابراز نارضایتی میکنند.
سیما نوراللهی متولد سال57 ساکن کرمان یکی از این افراد بود اما یک اتفاق ساده مسیر زندگی او را تغییر داد.خانم نوراالهی در حال حاضر علاوه بر فعالیت در رشته کوهنوردی به طور مستمر و مدیریت برند شخصی خود به نام “پافنه”،به طور گسترده فعالیتهای عامالمنفعه و به طور اختصاصی به حمایت از کودکان زیر 15 سال مشغول است.خانم نورالهی از مسیری که طی کرد تا امروز بسیاری از کودکان کار او را به نام خاله سیما بشناسند میگوید.
صبح جمعه بود مثل بقیه جمعه های معمولی و حتی شاید مثل بقیه روزهای معمولی هفته که سپری کرده بودم، تنها یه تفاوت داشت آن هم یه برنامه کوچک کوهنوردی کنار شهر(شیوشگان).به ورزش تمایل چندانی نداشتم،این برنامه کوهنوردی هم خیلی اتفاقی برایم رقم خورده بود؛درگشتوگذارهای معمولی اینستاگرام،یک دوست عکس باشکوهی ازیک کوه و کنجکاوی ذهنم برای پیوستن به آنها.
همان دوست من را با باشگاه کوهنوردی آشنا کرد و اولین تجربه کوهنوری من رقم خورد بعد از ان به طور پیوسته به تمرین و صعود های پیدرپی پرداختم.
کوه های بالای چهار هزارمتر مثل دماوند، زمستانه توچال ،قله کول جنو،رشته کوه اشترانکوه و قاشمستان رشته کوه دنا ،قله تفتان سیستان و بلوچستان و بارها قله سه شاخ بزرگ ،سه شاخ کوچک و برج و بلوچی از رشته کوه جوپار، قله هزار کرمان و قله پلوار را فتح کردم .
کوهنوردی آنروز، تبدیل به نقطه عطفی در حیات من شد و زندگی همراه با روزمرگی که اکثر ما با آن دست به گریبان هستیم را دچار تغییر کرد.حضور در برنامه های کوهنوردی خود مسیرتازهتری را به رویم گشود .
پیش از آن من یک فارغ التحصیل رشته فرش بودم که درکنار زندگی مشترک با همسر و فرزندم فعالیت های جست و گریخته ای در این زمینه انجام میدادم و به طور مستمر به برنامه های کوهنوردی میرفتم تا حوادث زلزله سرپل ذهاب و سیل خوزستان رخداد.باشگاه برای کمک به مناطق آسیبدیده فراخوان داد و من هم با باشگاه جهت جمع آوری کمک ها و ارسال آن ها به مناطق آسیب دیده همکاری کردم.
دیدن شادی هموطنانم بعد از دریافت مهر دیگر هموطنان مرا شیفته این کار کرد، احساس میکردم باید کاری انجام شود. مردم بسیاری خواهان کمک بودند و مردمان بسیاری که زمانی خود به کمک دیگران میشتافتند ، امروز جبر طبیعت آنها را نیازمندِ کمک دیگران کرده بود.فراخوان باشگاه برای کمک در من جرقه شروع راه جدیدی بود چون در آن زمان کمک ها را از طریق همراهانم در شبکه های اجتماعی جمع میکردم و بسیاری از افراد تمایل داشتند شخصا در پروسه ارسال و مقصد نهایی کمک ها نظارت داشته باشند، و این امر تنها زمانی میسر میشد که خودم مدیریت را به عهده داشته باشم. تصمیم گرفتم شخصا در این حوزه فعالیت کنم.
در میان سفر ها متوجه شدم همه الویت ها مربوط به تهیه لوازم اولیه و ضروری زندگی است و کودکان در این تکاپو فراموش میشوند.تصمیم گرفتم به طور ویژه به کودکان و مسائل مربوط به آنها بپردازم. بنابراین کودکان را به دسته های کودکان بیمار ،کودکان معلول و کم توان ،کودکان بی سرپرست ،کودکان بد سرپرست ،کودکان با سرپرست از کار افتاده و کودکان درگیر فقر طبقه بندی کردیم.گرچه زلزله سرپل ذهاب و سیل خوزستان سرشار از تجربیات ارزشمند اما دردناک بود،اما آن تجربیات کمک بسیار مهمی برای کمک به دیگران کودکان شد. یکی از نکات قابل تامل در مورد کودکان کار این است که برخی از این کودکان تنها برای کمک به خانواده کار میکنند و محتاج مالی نیستند اما واقعا از لحاظ عاطفی در فقر هستند. کودکان کار حتما کودکان نیازمند مالی نیستند و به دلایلی چون فقر فرهنگی ، مهاجرت، عادت و اجبار به این کار کشیده شده اند.
کودکان کار ممکن است مهاجر از شهر ها و کشورهای دیگری باشندکه خانواده برای بالا بردن ضریب توانایی ماندن در غربت فرزندخود را مجبور به کار میکنند.در برخی موارد نیز والدین کودک درگیر اعتیاد یا رفتارهای غیر معمول هستند و برای رفع نیازخود کودک را مجبور به کار وامیدارند.
در این میان هم کودکانی هستند که از سن های کمتر در روستاها عادت به کار داشته اند و این فرهنگ را با خود به شهرها آورده اند و کار کردن کودک جزیی از فرهنگ آنها محسوب میشود. نهایتا بچه هایی که بی سرپرست هستند و برای امرار معاش مجبور به کار میشوند.
تشخیص این کودکان و نوع کمک به هرکدام پروسه ای زمانبر هست که شامل پرس و جو و برسی خانواده هم میشود.
اما آنچه در میان تمام کودکان مشترک است این مسئله است که در نهایت بچه های کار همگی از لحاظ عاطفی نیازمند واقعی هستند. برای کمک به این بچه ها می توان در زمان کار از طریق نقاشی و شعرخوانی علاوه برسوادآموزی آموزشهایی درباره توجه به محیط اطراف و احترام به طبیعت به کودکان آموخت.در این زمان های کوتاه میتوان برای آموزش رفتار های مودبانه و طرز برخورد با بزرگترها و بسیاری از رفتار هایی که کودکان عادی در محیط خانواده و از طریق مشاهده می آموزند،استفاده کرد.
برای برخورد با کودکان کار،برخورد محترمانه اولین و مهمترین مسئله است،اما کمک های های مالی مستقیم به آنها کار درستی نیست و باید از طریق خیرین فعال و مطمئن انجام شود . بسیاری از افراد جامعه با خیرین در ارتباط هستند و سازمان های شناخته شده زیادی در این زمینه وجود دارد که به صورت متناوب و هدفمند به این کودکان کمک میکنند.اما در جامعه بسیار شاهدیم که برخی از مردم با مواجه با این کودکان یا کلا این کودکان را انکار میکنند و حتی مسیر نگاه خود را به سمت آنها تغییر نمیدهند.یا گروهی هرچند اندک هم برخوردهای اهانت آمیزی از خود نشان میدهند چنانچه چندی پیش شاهد بودیم که فردی در ازای پرداختی مبلغی ،اقدام به خوراندن فلفل تند به یک کودک کار کرد در حالی که از کودک در حال گریه فیلم میگرفت و میخندید.گروه دیگری هم بدون دریافت خدمات از کودک مبلغی را به او کمک میکنند.این کار نیز باعث روی آوردن کودک به گدایی و یا توقع کمک بدون تلاش ایجاد میکند.
تمام این تجربیات را از برخورد مستقیم و روبهرو با کودکان کار آموختم. اما آنچه از تمام این آموخته ها ارزشمند تر بود پی بردن به این مسئله بود که تمام ما در مقابل محیط و افراد پیرامون خود و مهمتر از آن در مقابل خودمان مسئولیت داریم.
همه ما موظفیم وقت،انرژی و توانی که خداوند به همه ما اعطا کرده است را با دیگران به اشتراک بگذاریم و قطعا شاهد برگشت چندین برابری ان به خودمان خواهیم بود.
همه ما از از زندگی گلههایی داریم،در عین بیکاری از کمبود وقت نالان هستیم اما اگر زمان خود را بادیگران به اشتراک بگذاریم علاوه بر حال خوب برای خود،میتوانیم شادی را به دیگران نیز هدیه دهیم. باورکردنی نیست که سپری کردن زمانی اندک و همصحبتی با کودکان کار چه شعفی رادر مرحله اول به خودتان ودر ادامه به آنها میبخشد.
در حال حاضر به کمک دوستان و همراهانم علاوه بر کمکهای موردی،ده خانواده را نیز به صورت ماهانه حمایت میکنیم.