فمینیسم، مسیری به بیراهه

فمینیسم، مسیری به بیراهه

 

بخش پایانی

در دو نوشته گذشته به تاریخچه فمینیستی و فلسفه این مقوله پرداختیم. در حین این مطالب نیز فراز و فرود های این جریان سیاسی و اجتماعی را مورد مطالعه قرار دادیم. اما در این نوشته قصد بر نتیجه رساندن سلسله مباحث خود و نتیجه گیری از بحث را داریم که چرا فمینیسم به نتیجه مورد نظر خود نرسید.

اساساً پس از بررسی فلسفی ماجرا و دستاورد ها و البته انحرافات فمینیسم به نکات مهمی می رسیم که بیانگر وجود اشکالات جدی در این تفکر است. فی المجلس بخش زیادی از فمینیست ها در مطالبه گری نسبت به حقوق و عقاید خود دچار شکل دیگری از تبعیض و خودکامگی شدند آن هم از این نظر که در به دست آوردن حقوق و پذیرفتن وظایف متناسب عمل نمی کند.

مصداق آن را هم میتوان در فرهنگ حاکمه بر جامعه غربی و رفتار های دوگانه زنان در این جوامع جستجو کرد،

آنجا که زنان از نقطه نظر کسب موقعیت های شغلی و سیاسی و اجتماعی به عدالت نسبی رسیده اند اما در مقام اجرایی و مسوولیت پذیری امور را با سوءاستفاده از روابط مبتنی بر مسایل خارج از عرف کاری مانند برانگیختن احساس مردان همکار خود و به عبارتی سوءاستفاده های جنسیتی در راستای امیال سیاسی و اقتصادی، پیش می برند.

بخش دیگر ناموفق بودن جریان فمینیست و انحراف آن، مشارکت مردان به شکل غیر سازنده در آن بود. به عبارت دیگر در این بین اگرچه مردانی هستند که ناقض حقوق حقه زنان هستند اما مردانی هم هستند که در مقام دفاع از حقوق زنان حاضر شده اند اما در عمل باز هم به دنبال کسب سود و حقوق نامتعارف برای خود هستند و اصولا حضور آن ها در این تفکر مدیریت آن و جهت دهی به آن در راستای منافع خودشان است.

تفاوت نگاه مردها به مسئله فمینیسم

مردهایی که از مبارزات زنان برای رسیدن به حقوق برابر حمایت می‌کنند، همه با یک نگاه و از یک نقطه نسبت به آزادی زن حرکت نمی‌کنند.

برخی مردها ضرر محرومیت زن را در یک کفه و “سود” آنرا در کفه دیگر می‌گذارند و به این نتیجه می‌رسند که “واقعا چه اشکالی دارد زنها هم آزاد باشند و مثلا زن هم حق طلاق داشته باشند تا مهریه سنگین طلب نکند” و این قبیل استدلال ها.

در مقابل این گونه دفاع از آزادی زن، مردهای فمینیستی هم هستند که می‌گویند “من طرفدار فمینیست ها نیستم”، “خودم فمینسیت هستم” و ترسی هم ندارم که بخاطرش تحقیر شوم و در نگاه سنتی اصلا از “مردی” ساقط شوم، چون:

“چیزهایی هم هست به نام انسانیت و عدالت که باید برای همه باشد!” این گفته یکی از افراد فعال حقوق زنان و عضو کمپین ضد سهمیه‌بندی جنسیتی در دانشگاه ها است. او می‌افزاید:

“دو نوع رویکرد من دیده‌ام. هر دو رویکرد هم مبنی بر سودی برای مردها هم هست. یعنی دستیابی به حقوق برابر برای زنها و مردها، یک جوری باید در نهایت برای مردها هم سودی داشته باشد تا بتواند حمایت مردان را هم جلب کند. پای صحبتشان که بنشینی به اینجا حرف خود را می رسانند که : “من سیاستمدار نیستم. من نمی‌خواهم از توی صندوق‌ها رأی بیاورم. آن چیزی که من دنبالش هستم و به آن فکر می‌کنم جواب بسیار ساده‌ای‌ست که من حداقل همیشه دنبال آن بوده‌ام، و آن انگیزه‌ی برابری‌ طلبی و آن انگیزه‌ی عدالتخواهی و آن اصالت وجود و اصالت انسان است که در نهایت همیشه برای من مدنظر است.

از چنین تفاسیری که افراد فعال این جریان دارند، می شود پی برد که ماجرا اشکالات اساسی دارد و گرچه همه دم از عدالت و رفع تبعیض می زنند، اما در پشت پرده انگیزه های دیگری وجود دارد.

در خاتمه ماجرا آنچه که نقد جدی به فمینیست است را همان چیزی می بینیم که به سایر بخشی نگری ها در مقوله های اجتماعی و فرهنگی و غیره وارد می دانیم.

به عنوان نگارنده به این جنبه از فمینیست که باز هم یک طرفه به حقوق زنان نگاه کرده و مراتبی را در اهداف خود ترسیم کرده که قطعاً نه عادلانه است و نه حتی به نفع زنان است، چرا که عدالت در تناسب است و نه مساوات. فی المجلس اگر تلاشی در راستای رفع تبعیض علیه حقوق زنان و در نکوهش مرد سالاری قرار است صورت بگیرد باید به گونه ای باشد که به دنبال زن سالاری و مقابله با کلیت حقوق جامعه و خانواده و مردان هم نباشد، چرا که اگر به شکلی عمل شود که باز همان مسیر فعلی علیه زنان در قالب مخالفت با سایر اصول و حقوق جامعه طی شود جز یک عقب گرد جدید در آزادی دستاورد جدیدی را عاید جامعه مدرن امروزی نخواهد کرد.

از همین نویسنده
این مطلب را به اشتراک بگذارید
آخرین مطالب