هنوز سی ساله نشدهام!
فاطمه کاظمی
در سال ۱۳۹۲لایحه ای در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که طبق آن زنان مجرد با داشتن شرایطی از جمله داشتن سی سال تمام میتوانند سرپرستی کودکی را بپذیرند. «شیما» یکی از بانوانی است که تصمیم دارد کودکی را به فرزندی بپذیرد مصاحبه ی نشریه ی زن واجتماع با ایشان را در ادامه خواهید خواند.
چه زمانی تصمیم به قبول فرزند خواندگی گرفتید؟
دقیق یادم نیست اما از نوجوانی و زمانی که حدود 19 سال سن داشتم به این مسئله فکر میکردم، اما با نزدیک شدن به سن 30 سالگی این تصمیم رنگ جدی تری به خود گرفت.
با توجه به اینکه سالها درباره ی این موضوع فکر کرده اید در حال حاضر در چه مرحله ای هستید؟
«خب، من درحال حاضر تصمیم دارم بیشتر روی خودم کار کنم… به خصوص از لحاظ ظرفیت روانی. چون بنظرم به عنوان مادر مجرد فرزند خوانده گرفتن خیلی خیلی کار سخت تری است»
دلیل این همه اشتیاق برای قبول فرزند چیست؟
من به روش زیستی هم تمایل به بچه دار شدن هستم ، ولی آرزوم نیست. به نظر من بچهای که در این دنیا هست اولویت بالاتری نسبت به بچهای که هنوز نیست دارد.اصلا چه فرقی دارد وقتی من در حال حاضر در جای مناسبی هستم و توانایی نگهداری از یک کودک را دارم،چرا دریغ کنم؟ میخواهم حداکثرتلاش خود را برای دادن فضای امن به بچه ام،برای شکوفا شدن را بدهم.در این راه قطعا خودم هم رشد خواهم کرد.
نمیدانم تا چه حد اجازه دارم حس خوبی به این کار داشته باشم،طوری که به بچه آسیب نزند.
بازخورد خانواده و اطرافیان از تصمیم شما به چه صورت بود؟
خانواده و دوستانم همگی خیلی پذیرای این تصمیم هستند قطعا حمایت های اطرافیان کمککننده است. خواهرم و دوستانم پیشنهاد کمک می دهند و من شاید در عمل کمتر حس کنم که در این مسیر تنها هستم. ولی خب باید دید
به نظر شما مادران مجرد نیاز به پرستار کمکی دارند؟
درست نسیت یک نسخه را برای همه پیچید اما با توجه به اینکه تغییر مهمی هم برای کودک و هم برای مادر بوجودمیآید قطعا انتخاب من این است که چند ماهی خودم در کنار فرزندم باشم تا احساس امنیت و ثبات کند و باتغییری که در زندگی اش رخ داده کاملا سازگار شود و با فرستادن به مهد کودک و پرستار جدید، حس ثبات را در او متزلزل نکنم. ولی خب یکی از چالش هایم این است که چطور همزمان هم به نیاز روانی بچه توجه کنم هم درامد داشته باشم.
لطفا مراحل دریافت فرزندخواندگی و پارامترهای لازم برای انجام این کار را برای خوانندگان ما بیان کنید.
ابتدا وضعیت روانی فرد با چند جلسه مراجعه به مشاور سنجیده میشود.بعد از خانه ای که کودک باید در آن نگهداری شود بازدید به عمل میآید و بر اساس آن به افراد امتیاز میدهند و هرکسی امتیاز بالا تری داشته باشه شانس بیشتری دارد.
در مورد قوانین و مقررات با موردی برخورد داشته اید که به نظرتون نیاز به تغییر داشته باشد؟
به نظر من مهمترین مسئله مربوط به مرخصی مادران هست.در حال حاضر طبق قانون،فرزندپذیری که کودک زیر سه سال را به فرزندی پذیرفته باشد معادل مرخصی زایمان،میتواند از مرخصی استفاده کند اما اینکه این قانون در عمل چقدر اجرایی بشه من اطلاعی ندارم مثلا در محل کار خود من اصلا از وجود این قانون اطلاعی نداشتند.از طرفی به من گفته شده که به مادران مجرد کودک بالای سه سال تعلق میگیرد. به نظر من فارغ از سن کودک مرخصی برای تمام مادران و پدرانی که فرزندی را پذیرفته اند به شدت نیاز است.
گفتید که به مادر مجرد کودک بالای سه سال تعلق میگیرد! این بنظرشما خوب است یا نه؟ یعنی خودتان حس میکنید بهتراست که نوزاد نباشد؟
برای من فرق زیادی ندارد.
ولی معمولا همه نوزاد میخواهند. اگر بتوانم از بچهی سن بالاتر به خوبی مراقبت کنم و نیازهایش را پاسخ بدهم، خب چرا که نه. خیلی هم خوب است»
بنظرشما ارتباط گرفتن با کودک بزرگتر سخت تر نیست؟
«نمیدانم. تا منظور از ارتباط گرفتن چه چیزی باشد، و چرا انقدر برایمان مهم باشد؟
من قصدم این نیست که با بچهدار شدن خودم را خوشحال کنم. تلاشم فراهم نمودن محیط امن برای فرزندم هست تا در آن احساس آرامش کند. این چیزی است که خوشحالم میکند. حالا شاید ارتباط گرفتن (به هر معنی) هم سخت تر باشد.
شما به فرزندتان اعلام میکنید که فرزندخوانده است؟
«آره مطمئنا»
چرا؟
به هرحال این مسئله بخش مهمی از وجودش محسوب میشود.ممکنه تمایل داشته باشه با “خانواده زیست اش” ارتباط برقرار کند و درمورد پیشینه اش سوال بپرسه در هر صورت من در کنارش خواهم بود اما این حق اوست که از واقعیت خبر داشته باشد.
این از ایده آل بودن برای بچه به دور نیست؟
«در کل بنظر من فرزندخواندگی ایدهآل نیست. ایدهآل این است که هر پدر و مادری حس کند توانایی مراقبت از فرزند خود را دارد، و بچه هم در خانواده امنی زندگی کند. ولی متاسفانه برای همه ایدهآل نداریم. یکی از مسائل نگران کننده برای من نامشخص بودن پیشینهی بچهام هست. بنظرم خیلی دردناک که بچهای از پدر و مادرش اطلاعی نداشته باشه و راهی هم برای پیدا کردن آنها نداشته باشد.
سوالاتی خواهد داشت و من باید در پاسخ به همهی سوالاتش بگویم “نمیدانم”. این مسئله ناراحت کننده است.
اما یه مامان باصداقت و ناکامل و یه زندگی ناکامل ولی قابل اتکا خیلی بهتر از زندگی در محیط غیر خانواده است »
در حال حاضر دغدغه هایتان چه چیزهایی هستند؟
کار خودم و اگر بچه در سن مدرسه باشد آموزش در خانه (حداقل اوایل، ولی در کل هم خیلی اعتقاد به مدرسه ندارم اگر خودم بتوانم محیط غنی آموزشی فراهم کنم ) و حداقلهای مادر شدن هرچیزی که هست.
به عنوان سخن پایانی در این راه مسئله ای بوده که تمایل داشته باشید در مورد آن صحبت کنید؟
«بله بر اساس مطالعات من، به نظرم بچهها به نحوی انگار رتبهبندی دارند، این بنظرم آسیبزنندهاست.و این رتبهبندی گویا بر اساس میزان “تقاضا” لحاظ میشود.
مثلا بیشتر افرادتمایل به پذیرفتن نوزاد دختر دارند و پسر نوجوان دارای معلولیت کمترین متقاضی را دارد،و مثلا اگر اولویت سوم باشید، یعنی یک یا چند بچه داشته باشید، احتمالا کودک “خاص” یا بچهای که سن بالاتری دارد به شما تعلق میگیرد. من به عنوان کسی که میخواهم درخواست بدهم ترجیح میدادم که من را بشناسند و بر اساس شناختی که از من دارند، بچه را معرفی کنند. ولی در حال حاضر من “تقاضا” میدهم که فرزند پسر با فلان سن و فلان شرایط بدنی باشد و این برایم آزار دهنده است. البته اینطوری متوجه شدم، بهزیستی هم خیلی مایل به انجام این روش نیست و انگار بیشتر بخاطر خانوادهها اینطور پیش میروند.