خیانت پدیده ای آشنا و در عین حال پنهان در زیر پوست جامعه است. هیچ کدام نمی توانیم منکر این موضوع شویم و در عین حال هیچ کدام از بازگویی آن راضی و خرسند نیستیم. اتفاقی که شاید هر روزه در بطن جامعه درون برخی خانواده ها از هر طبقه ی اجتماعی با هر سطح مالی و فرهنگی در حال رخ دادن باشد . اینجا سعی در بررسی این پدیده به عنوان یک معضل اجتماعی را نداریم، بلکه هدف، بازنگری نوع نگاهی است که به این موضوع در جامعه می شود. قضاوتی که در مورد خیانت زن و مرد صورت می گیرد متفاوت است و این تفاوت، گاهی خیلی سخت تر از یک حرف ساده است. »باید بیشتر به شوهرش رسیدگی می کرد…«؛ این جمله ایست که معموال بعد از شنیدن خبر خیانت مردی به همسرش گفته می شود. تبرئه ای شیرین برای فرد خیانت کار و قضاوتی تلخ برای قربانی خیانت! مسئله اینجاست که چرا در طول زمان این تفاوت در نگاه به یک پدیده ی واحد در بین دو جنسیت بوجود آمده است؟ علت آن را می توان در قدمت فرهنگ مرد ساالری جست و جو کرد. باوری که همیشه در جوامع سنتی وجود داشته این است که زن، تحت هر شرایطی باید نیازهای همسرش را رفع کند و در صورت تامین نشدن این نیازها از سوی زن، مردها بعضا خود را مجاز به ارتباط با دیگری می دانستند. شاید با گذر زمان غلظت این باور در بین افراد کمتر شده باشد اما هنوز ریشه های آن در بستر جامعه پابرجاست. قضاوت هایی که برخاسته از اینگونه باورهاست گاه مانند خنجری بر روحیه فردی که در زندگی عاطفی اش شکست خورده وارد می شود و درد و رنج ناشی از این شکست را چند برابر می کند. همه موافق این موضوع هستیم که تجربه خیانت تا مدت های زیاد و گاهی تا پایان عمر بر روی زندگی فرد سایه می افکند و او را در روابط عاطفی اش دچار مشکل می کند. حال آنکه این قضاوت ها فرد را بی اعتماد تر و بدبین تر می کند. هم چنین این موضوع باعث می شود زنان بعد از تجربه خیانت با شنیدن قضاوت ها و صحبت های اطرافیان، خود مقصر دانسته و سرزنش کنند و این موضوع مانع از آن می شود که در صدد حل مشکل و ترمیم روحیه خود برآیند. این اتفاق گاه باعث آن است که جامعه را در تضاد با خود و علیه خود ببینند و نوعی نفرت از جامعه در آنها شکل بگیرد و آثار بد و مخرب این تجربه تا مدت های زیادی بر روی آنها باقی بماند. این تاثیرات هم بر روی زنانی است که تجربه خیانت در رابطه را داشته اند و هم بر روی فرزندان دختر و به عبارتی زنان و مادران نسل بعدی آنها. دخترانی که قبل از وارد شدن به یک رابطه عاطفی و زندگی مشترک شاهد این صحبت های اطرافیان نسبت به مادر خود بوده اند از ابتدا با شک و تردید به موضوع ازدواج و رابطه نگاه می کنند و این تصور برایشان پیش می آید که یک زن متاهل با کوچکترین کوتاهی و غفلت مستحق خیانت است و این تصور از او یک موجود ضعیف و بی اعتماد به نفس می سازد و این ضعف به فرزندان او و نسل های بعد منتقل می گردد. ً ما عمال نمی توانیم شاهد تغییری در این زمینه باشیم مگر اینکه جامعه به این موضوع پی ببرد که این قضاوت ها چه تاثیرات مخربی روی زنانی مورد خیا نت قرار گرفته اند و حتی فرزندان آنها می گذارد. تاثیراتی که جبران آن گاه بسیار طوالنی و گاه همیشگی است. این تغییر در نگاه جامعه نیازمند فرهنگ سازی عمیقی است. اینکه جامعه بیش از این نسبت به باورهای گذشته خود تجدید نظر کند نیازی است که بسیار حس می شود. یکی از راه های تغییر هر باور ِ و فرهنگ اشتباه، آموزش به نسل بعد است. اینکه به فرزندانمان بیاموزیم خیانت نسبت به زن و مرد به یک اندازه نکوهیده است و با این کار حس اعتماد را در دخترانمان تقویت کنیم تا با عالقه برای زندگی مشترک و تداوم آن تالش کنند نه با ترس از خیانت و تنها شدن.