بشر روایتگر کیست؟

ما انسانها مدام در حال شنیدن دیدن و بازگو کردن هستیم.
این واقعیت هیچگاه منقطع نمی‌شود، یعنی در خواب‌هایمان ادامه می‌یابند، هر قصه ی ناتمامی شب‌ها در خواب پایان می‌پذیرد و شکل مفهومی خود را می‌یابند، بنابراین به نگاه یونگ ضمیر ناخودآگاه و حتی ضمیر ناخودآگاه جمعی ما مدام در حال استنتاج و تفسیر حیات است..
به طوریکه اگر این دایره شکل نگیرد به عنوان یک فرد دارای بیماری روانی محسوب می‌گردد.
نوع روایت و روایت‌گری و شنیدن هم در طی قرن‌ها حرکت قابل مشاهده‌ای داشته است؛.
یعنی مفهوم نیست امروزه یک نفر با لباس بلند و دستار کلاه در مترو بنشیند و طوماری ازپوست آهو باز کند و شروع به خواندن شاهنامه کند.
وقت و موقعیت اجازه ی چنین عملی را نمی‌دهد، تا طومار بازشود او به محل مورد نظر رسیده است.
توجیه آنکه وی از موبایل خود با تی‌شرت و شلوار لی یک داستانک مینی مال را تا رسیدن به مقصد می تواند نهایت بخواند.
چنین است که داستان‌سرایی در یک محیط عشایری ،روستایی با یک جامعه کاملا شهری متفاوت است.
زیست‌بوم، خانواده، جامعه، و…عوامل موثر در روایتگری هستند.
بشر روایتگر کیست؟ شاید بتوان اولین نقطه‌ی شروع سخن گفتن را روایت‌گری دانست، زمانی‌که مغز برای بازگو کردن یک اتفاق تکامل می‌یابد در واقع استقلال اندیشه صورت می‌پذیرد.
جدا از اینکه این روایت داستان است یا قصه یا گزارش، می‌توان به آن نام روایت را گذاشت.
یعنی چینش منطقی کلمات به طوریکه یک جمله دارای شروع و آغاز و پایان باشد و مفهومی مستقل را منتقل کند.
بر این اساس تمام ما یا روایت گو هستیم یا روایت شنو.
اگرچه گاهی سرایش یک شعر یا شنیدن آن روح را آرام می کند و گاه خواندن یک حقیقت مشترک در یک داستانک. همه‌ی این شیوه‌ها است که ضرورت سخن گفتن را آشکار می‌کند. یعنی اگر قرار نباشد ما احساسات، آرزوها، باورها، دردها، انتخابها، موفقیتها، شکستها و….را با یکدیگر درمیان نگذاریم اجتماعی محسوب نمی‌شویم و مفهوم زبان کاملا بی‌معنی به شمار می‌رود.

کوتاه سخن آنکه جهان ما حاوی حقایق یا خیالاتی هست که ما را وادار به رابطه با یکدیگر می‌کنند.

در یک نگاه در می‌یابیم که ما بدون این گفتمان‌ها عملا لال هستیم .هرگاه کلامی یا حتی سکوتی بین ما اتفاق می‌افتد هم‌دیگر را ارزیابی یا همراهی یا قضاوت یا..می‌کنیم
قصه‌های ما در خواب‌ها، سکوت‌ها، گریه ها و خنده‌هایمان در چین و چروک‌های پیشانی درخط‌های دور لب ادامه می‌یابند.
به‌طوریکه اگر یک مرد میان‌سال یا یک زن میان‌سال خطوط پرکلاغی چشمش مشخص باشد یا خط خنده‌اش می‌توانیم بفهمیم او بیشتر قصه‌های خنده‌دار شنیده و گفته است
یا نگاه جدی تری به جهان داشته است..
داستان فرم پیشرفته‌تری از روایت محسوب می‌گردد .که با روش‌ها و تکنیکهایی تبدیل به داستان شده است؛.
اما هر روایتی لیاقت داستان شدن را نیز داردو بستگی به آن دارد که ما جهان را چگونه ارزیابی می‌کنیم..

از همین نویسنده
این مطلب را به اشتراک بگذارید
آخرین مطالب