پریسـا پژوهـش فعـال اجتماعـی و خیـر کرمانی در گفت وگـوی زیـر از تجربیاتـش در خیریه هـای مختلف کرمان و کمبودها و دیدگاهش در مورد کار خیـر میگویـد.
پژوهـش در ایـن مصاحبـه مطالـب غـم انگیـزی را گفـت کـه کمتـر شـنیده شـدهاند. ایـن گفتوگـو در خـودروی شـخصی ایـن خانـم ولـی جلـوی درب مرکـز فیـاض بخـش انجام شـده اسـت. در بیشـتر طول این مصاحبه بغـض همـراه حـرف زدن خانـم پژوهـش بـود کـه چندین بار به گریه نشسـت.
پریسـا پژوهش هم ا کنـون عضـو خیریـه آواى همدلـى اسـت؛ خانـم پژوهـش ترجیـح دادنـد که تصویرى از ایشـان در نشـریات چـاپ نشـود.
خانـم پژوهـش آشـنایی شـما بـا خیریه هـا چطـور بـود و از کجـا شـروع کردیـد؟
*اول کار بـا گروهـی از دوسـتانم بسـتنی یـا شـیرینی میخریدیـم و در خیریه هـا می بردیـم عیـن ا کثـر مـردم نذرمـان را ادا میکردیـم. اوایـل اینطـور بـود کـه مـن رفتـم در خیریـه کرمانیـان کـه بچههـای 3تـا 6 سـال رو نگهـداری میکنـد و پرسـیدم که این بچه ها به چه چیزی نیاز دارند و آنهـا گفتنـد کاپشـن ، زمسـتان بـود.
مـن بـا خودم فکر کردم که کاپشـن و بسـتنی را که همه میدهنـد چطـور میشـود متفـاوت رفتـار کـرد، فکـر کـردم خریـد کـردن ذوق زیـادی دارد و ایـن بچه هـا ایـن ذوق را تجربـه نمیکنند و هماهنگ کردیـم و بچه هـا را بـه خریـد بردیـم،
بعضیهـا اسـتقلال بیشـتری داشـتند و میخواسـتند خودشـان انتخـاب کننـد.
این اولیـن حرکت من بـود ، بعـد پرسـیدم ضعیـف ترین مرکـز نگهداری کـودکان در کرمـان کجاسـت؟ یـک جایی را اسـم بردنـد کـه دوسـت نـدارم در مـوردش صحبـت کنـم خیلـی حس هـای وحشـتنا کی داشـت و پردههایـی از جلـوی چشـم انسـان کنـار مـیرود در این کار و تازه میفهمی که چقدر آدم اشتباه فکـر میکنـد و چقـدر واقعیـت متفـاوت از آن چیـزی اسـت کـه بـه نظـر میرسـد.
چه واقعیتی هسـت که ما نمیدانیم و شـما متوجه آن شدید؟ مـن فهمیـدم ایـن بچه ها از بچه های ما بیشـتر می خورنـد و خیلی هایشـان غیرانتفاعـی میرونـد لبـاس بیشـتری دارنـد امـا همینکه وارد میشـوی میبینـی همـه لباسهـا پـاره اسـت، مـن یـک فراخـوان لبـاس دادم، خیلـی لباس نـو و خوب به دسـتمان رسـید، خدا شـاهد است که بسته های لبـاس را بـاز میکـردم و ا گر میدیدم حاضرنیسـتم لباسـی را تـن بچـه ی خـودم کنـم تحویـل خیریـه نمـیدادم، امـا باز میدیدیـم که لباسهای کهنه و پـاره تـن بچه هاسـت ،
کـم کم فهمیـدم این یک سیاسـت اسـت کـه ظاهـر اینقـدر خـراب باشـد کـه کمـک بیشـتری را جـذب کنـد،
ترحـم طلبـی در تمـام ایـن مرا کـز بیـداد میکنـد. بذاریـد برایتـان داسـتانی از معلولیت تعریف کنم،
من آشـنا شدم بـا خانمـی کـه از کودکـی معلـول بـود مـادرش از کودکـی از ایـن بچـه بـرای کسـب درآمـد اسـتفاده میکـرده و در خیابـان میگذاشـته تـا برایـش پـول جمـع کنـد، تـا اینکـه بـزرگ میشـود و یـک آقـای جوانـی سـوارش میکنـد و چندماهـی بـا ایـن دختـر زندگـی میکنـد و آن آقـا هـم معتـاد بـوده و ایـن دختـر خانـم ایـدز میگیـرد و بعـد چنـد وقـت دختـر برمیگـردد به خانه،
ایـن خانم در واقع یک کارگـر جنسـی حرفـه ای نبـوده امـا از ایـن راه نـان میخورده،ایـن خانـم بـا یـک جـوان دیگـر ازدواج میکنـد و کارشـان الان ایـن اسـت کـه ایـن آقا این خانـم را سـوار میکنـد میرونـد بهزیسـتی ، ایـن خیریـه و اون خیریـه و کمـک میگیرنـد، خـودش تعریـف میکـرد کـه زنـگ میزنـد بـه خیریه هـا و مثلا میگویـد تخـت میخواهیـم، دختـرم لـپ تـاپ میخواهـد و بـه راحتـی کمـک میگیـرد.
در صورتـی کـه ایـن خانـم دسـتانش سـالم اسـت و بدنـش سـالم اسـت ، ایـدز هـم که میدانیـد کاملا کنتـرل شـده اسـت و مثـل گذشـته نیسـت،
یـک مرکـزی هـم بـرای خانمهـای آسـیب دیـده از ایـدز راه انـدازی شـده کـه کارهـای دسـتی میکننـد، بـه ایـن خانـم گفتـم چـرا در ایـن کارهـا شـرکت نمیکنی،
گفت ولش کن! چه کاریه؟!
حاال شما ببینیـد که همسـر ایـن خانم حاضر اسـت یک زن معلـول ایـدزی را بـه همسـری بگیـرد و بـا او کسـب درآمـد کنـد ، در واقـع ایـن زن تامیـن عاطفـی هـم نیسـت و همسـرش هـم دارد بـرده داری میکنـد، از بهزیسـتی زمین و خونه و ماشـین گرفته و تمام زندگـی اش را از ایـن راه میگذرانـد.
ایـن را تعریـف کـردم کـه بگویـم چقـدر ایـن موضـوع در جامعـه مـا پررنـگ اسـت و بگویـم کـه مـردم گـول نخورنـد و تـا دیدنـد کسـی معلـول اسـت کمک کننـد، مگر معلـول نمیتوانـد کار کنـد؟
پـس کسـانی کـه میخواهنـد کار خیـر کننـد بایـد چطـور واقعیـت را تشـخیص بدهنـد و کمـک کننـد؟
مـن از خیریـن خواهـش میکنـم کمـک غذایـی بـرای ایـن مرا کـز نبرنـد چـون ایـن مرا کـز سـیرابند، بایـد دسـتی بـه صـورت احسـاس ایـن بچه هـا بکشـید و اینقـدر شـکم پـرور نباشـید ا گـر کسـی میخواهـد کاری انجـام دهـد بـرای بعـد از 18 سـال ایـن بچه هـا کار کننـد، برایشـان کار ایجـاد کننـد. مـن تمـام نقـاط محـروم ایـن شـهر را رفتـم، جاهایـی رفتـم کـه میگفتنـد بـرای زن تنهـا خطرنا ک اسـت، حتی داخـل خانه ها رفتم و فهمیـدم هرکـه میگویـد مـردم مـا گرسـنه اند اشـتباه میگویـد، مـا دیگـر در ایـن مملکـت گرسـنه نداریم، اقشـار ضعیف بالاخره از خیریه ها و بهزیسـتی و یارانـه خـرج زندگیشـان درمیآیـد ولـی کار نمیکننـد. ا گـر کسـی میخواهـد بـرای معلولیـن کاری انجـام دهـد، بهتریـن مدرسـه معلولیـن را بـا امکانـات کامـل بسـازد ، برایشـان سـرویس معلولیـن بگیـرد کـه سـر کار برونـد. چـرا آدمهـا فکـر میکنند نذر یعنی گوسـفند کشـتن؟ ایـن همـه آدم تحصیل کرده در جامعه داریم اما هنـوز بـه یـک خیر میگویی اشـکالی نـدارد با این پـول بچه هـا را شـهربازی ببریـم؟ فکـر میکننـد میخواهیـم پولشـان را بدزدیـم. بـه خـدا کسـی از گرسـنگی نمـرده ولـی از فقـر محبـت ، جانـی و دزد و فاحشـه میشـوند، هرچـه داد زدم و گفتـم شـکمها در جامعـه مـا گرسـنه نیسـت، روحهـا گرسـنه سـت هیچکـس گـوش نـداد، بـاور کنیـد نانهـای درجـه یـک دانـه ای 2هزارتومـان را دور میریزنـد و آدمهایـی کـه کمـک میکننـد هـم خبـر ندارنـد، بـه ایـن بچه هـا یـاد میدهنـد کـه طلبـکار جامعـه باشـند، وقتـی یـک خیـر وارد میشـود هرگـز بـا لبخنـد نگاهـش نمیکننـد، خشـمی کـه از چهرهشـان میبـارد میتوانـد آدم را لـه کنـد، مـن بارهـا دیـدم آدمهایـی را کـه میخواسـتند یـک قـدم از خیریـن دیگـر فراتـر برونـد و فقـط خـرج دو تـا کـودک را بدهنـد، میآمدنـد در دفتـر خیریه و میخواسـتند بچه ها را ببیننـد، امـا دلـم میخواسـت بهشـان بگویـم بـی انصـاف! تـو کـه وقـت میگـذاری بچه هـا را محکـم در بغـل بگیـر ، بوسشـان کنیـد. امـا بـه طـرف دیگـری نـگاه میکننـد و بـا آنهـا حـرف میزننـد، ایـن فاجعـهای اسـت کـه سـالهای سـال اسـت در ایـن مرا کـز ر خ میدهد. همه چیز اینجـا مرتـب و درجـه یـک اسـت اما کی اسـت که بـه ایـن بچه هـا نـگاه کنـد؟
کسـانی کـه از بچه هـا مراقبـت میکننـد چطـور؟ مگـر بـه بچه هـا محبـت نمیکننـد؟ بـه خانمهایـی کـه اینجـا از بچه هـا مراقبـت میکننـد میگوینـد مادریـار. ا گـر التمـاس مادریـار را کنیـد و بگوییـد ایـن بچـه را بغـل کـن، حاضـر نیسـتند. ایـن مادریـاران کـه در فیـاض بخـش کار میکننـد حقوقهـای خوبـی دارنـد کـه البتـه هرچقـدر هـم حقـوق بگیرنـد کـم اسـت چـون واقعـا کار سـختی دارنـد، فـرض کنیـد یـک پسـر 18 سـاله نمیتوانـد دستشـویی بـرود و بایـد تمییـزش کننـد، ایـن کار واقعـا سـخت اسـت امـا خـود ایـن مادریـاران عمدتـا از طبقـات آسـیب دیـدهی جامعـه هسـتند و از لحـاظ روحـی شـرایط مناسـبی ندارنـد. یا مثلا در آن خیریهای کـه حاضـر نیسـتم اسـمش را بیـاورم یـک دختـر بچهای گریه میکرد و میگفت سـرم درد میکند ، مـن بغلـش کـردم امـا یکـی از خانمهـای آنجـا کـه از بچههـا مراقبـت میکـرد بـه مـن گفـت چـرا اینها را بغل میکنی، گفتم این بچه آدم اسـت و گریـه میکنـد ا گـر حیـوان هـم بـود مـن بغلـش میکـردم، در جـواب بـه مـن میگفت بـه درک که سـرش درد میکنـد ، اینطـوری پـررو میشـوند و اینجـا سـنگ روی سـنگ بنـد نمیشـود.(ایـن جملات بـا بغـض گفتـه میشـود)
در آغـوش گرفتـن ایـن بچه هـا کار راحتـی نیسـت امـا شـما ایـن کار را انجـام میدهیـد، آیـا خیریـن دیگـر حاضـر بـه انجام این کار نیسـتند؟ مـن در فیـاض بخـش بـرای بچه هـا ماهـی یـک جشـن تولـد میگرفتـم بغلشـان میکـردم آهنـگ میگذاشـتیم خیلی هـا بـه مـن زنـگ میزدنـد و میگفتنـد مـا هـم از ایـن کارهـا دوسـت داریـم امـا قـرار کـه میگذاشـتیم نمی آمدنـد. مـن ماهـی یـک بـار تولـد میگرفتـم بـرای متولدیـن همـان مـاه امـا وقتـی میگفتـم میخواهـم تولـد بگیـرم همـه میگفتنـد یعنـی خـرج دیگـری نیسـت کـه بکنـی؟ بهشـان گفتـم کـی میخواهیـد ایـن پنبه هـا را از گوشـتان دربیاریـد کـه ایـن بچه هـا نـه گرسـنه اند نـه برهنـه، ایـن بچه هـا محبـت ندیدهانـد، ایـن بچه هـا بـرای آینـده ی جامعـه خطرنا کنـد چـون بـه انهـا آمـوزش میدهنـد کـه جامعـه حقـت را خـورده اسـت و تـو بایـد از جامعـه حقـت را بگیـری مـن میگویـم کسـی از گرسـنگی نمـرده چـون یـادم هسـت کـه در کودکـی چطـور زندگـی میکردیـم، مـا بچه های جنگ بودیم و گرسـنگی را تجربه کردیم و الان هـم بـزرگ شـدیم، چـرا الان اینقـدر شـکم مهـم اسـت؟
ا گـر در پایـان حرفـی بـرای گفتـن مانـده بفر ما ییـد . یکـی از چیزهایـی کـه باعـث رنـج مـن اسـت ایـن موضـوع اسـت کـه بچه هـا تمـام مـدت و سـالهای متمـادی در ایـن مرکـز میماننـد و هیـچ جایـی بـرای تفریـح ندارنـد، یـک تلویزیـون هـم دارنـد کـه بالای بـه دیـوار نصـب اسـت هرچـه که یک کانال از تلویزیون پخش کند را مجبورند ببینند ( با بغض) ، اینها هم آدم هستند و نیاز بـه تفریـح دارنـد.
مثـل آدم زندگـی نکـردن یعنـی یـک سـری آدم را در یـک محیـط قـرار بدیـد و در را رویشـان قفـل کنیـد و ناهـار و شـام بدیـد .
مـن گفتـم بیایید بـرای این بچه
ها مرکز بازی درسـت کنیم و همه گفتند یعنی ما اینقدر در این کشور وضعمـان خـوب شـده که مرکـز بـازی بزنیم؟ من هیچوقـت غـم ایـن بچه هـا را فرامـوش نمیکنـم، احـداث ایـن مرکـز بـازی بزرگتریـن کاریسـت کـه در عمـرم کـردم. 30 -40 تـا دختـری کـه آنجـا هسـتند حکـم مادریتشـان را بـه دسـت مادریارهـا دادنـد پس چـرا با این بچه ها صحبت نمیکننـد. یـک دختـر نوجـوان هسـت که بسـیار چـاق و زشـت شـده اسـت و صورتش پـر از جوش اسـت ، هیـچ مـادری نبـوده کـه بـه ایـن دختـر بگویـد نبایـد چـه چیزهایـی را بخـورد تـا بـه ایـن روز نیفتـد، ایـن خیرهـا کیسـه کیسـه تنقلات بـی کیفیـت میآورنـد و ایـن دختـر کـه عقلـش نمیرسـد اینهـا را میخـورد و کسـی نبـوده بگویـد کـه دختـرم تـو در ایـن سـن نبایـد اینهـا را بخـوری و بایـد مراقـب خـودت باشـی ، بعـد ایـن دختـر تبدیـل بـه یـک موجـود خشـمگین با هیـکل بـزرگ شـده کـه مادریـار از ایـن دختـر بـه عنـوان یـک بولـدوزر کـه بـا آن بچههـای دیگـر را بترسـاند اسـتفاده میکننـد،( بـا گریـهی بیشـتر) ایـن دختـر قـرار اسـت آرامـش یـک خانـه باشـد چـرا از او اینطـور اسـتفاده میکننـد و حـاال ایـن دختـر بـزرگ ترسـنا ک در مدرسـه مشـکل ایجـاد کـرده اسـت. ایـن بچههـا هیـچ فضـای خصوصی ندارنـد، فـرض کنید تمام رفتار و حرکات شـما در شـبانه روز را همـه ببیننـد، ایـن بچههـا 10 نفـری در یک اتاق زندگی میکنند و کسـی هیچ فضای تنهایـی نـدارد کـه ایـن موضـوع اثـرات مخـرب زیـادی دارد. مـن فکـر میکنـم زندگـی انسـانها شـبیه بـه یـک کشـتی اسـت و ناخـدای کشـتی انسـانها پدر و مادر اسـت اما کشـتی زندگی این بچه هـا در پروشـگاه بـدون ناخـدا مانـده اسـت و بـا هـر موجـی خیلـی زود واژ گـون میشـود.